حزب سکولار دمکرات ایران


فرخ نگهدار، فعال سیاسی چپگرا و مقیم خارج کشور، در یادداشتی تحلیلی درباره جبهه اصلاحات ایران نوشته که آن را برای انتشار در اختیار انصاف نیوز قرار داده است.

فرخ نگهدار زمانی بعنوان دبیر اول سازمان فدائیان اکثریت شمشیرش را به اتکای درخشش پیروزی محمد خاتمی در دوم خرداد ۷۶ از رو بسته بود و با کمال اطمينان به طرفداری از اصلاح‌طلبان و پیروزی صدرصد آنها می‌پرداخت. او یکبار در مقاله ای آنچنان به راه و روش خود معتقد بود که به صراحت نوشته بود: برای ما چه فرقی می‌کند که چه کسی بر مصدر قدرت است، ناصرالدین شاه یا علی خامنه ای!؟ هدف ما تغییر نحوه حکومت کردن آنهاست…

آری فرخ نگهدار می خواست روحیه و افکار حکومت کردن علی خامنه ای را تغییر دهد! اما اگر کمی بخود زحمت می داد و قانون اساسی جمهوری اسلامی را بدرستی و بدقت می خواند و آنرا درک می کرد، شاید می توانست در تصمیمات خود تجدید نظر نماید اما شوربختانه فرخ نگهدار آنچنان در پیروزی محمد خاتمی غرق شده بود که ساحل را گم کرده بود .

فرخ نگهدار و بقیه طرفداران جبهه اصلاحات هیچگاه نخواستند بپذیرند که اصلاحات در نظام ولایت فقیه که همه اختیارات را بر اساس قوانین شرعی اسلام به عهده ولی فقیه نهاده غیر ممکن است. شاید اگر فرخ نگهدار بدنبال جستجوی یک ولی فقیه منصف و قانونمند تلاش می ورزید بهتر می بود که آنهم ناشدنی بود.

فرخ نگهدار هیچگاه نخواست اینرا بفهمد که این‌ علی خامنه ای نیست که شیوه حکومتی اش باید تغییر کند، بلکه این قانون اساسی بر اساس مبانی فقه شیعه و اسلام هست که او را مکلف می‌کند که مانع هرگونه آزادي و زندگی شهروندی متمدنانه برای زنان و مردان بطور مساوی بر قرار گردد.

آزادی پوشش برای زنان در اسلام وجود ندارد، پس بنابراین این علی خامنه ای نیست که زنان جامعه را بخاطر انتخاب پوشش، سرکوب، شکنجه و زندان و در خیابان ها از پای در می آورد بلکه این قوانین اسلام است که به زنان جامعه ظلم می کند و علی خامنه ای مجری قوانین اسلام است که در قانون اساسی نیز به او تکلیف شده است که مانع آزادی پوشش زنان در جامعه گردد!

فرخ نگهدار هنوز نفهمیده است که در ایران در سال ۵۷ انقلاب اسلامی رخ داده است و تمام قوانین مدنی مدون پس از انقلاب مشروطیت غیر قانونی شده اند و قوانین شرعیات شیعه اثنی عشری در کشور رسمیت یافته است که بهیچوجه قابل اصلاح نیستند!! آری مشکل فرخ نگهدار و بقیه همفکرانشان در این است که درد را بدرستی نشناخته اند که درمان صحیحی برای آن تجویز نمایند.

ایرانیان از قدیم به زرافه میگفتند شتر گاو پلنگ چرا که پوستی چون پلنگ، شاخی چون گاو، و گردنی چون شتر دارد. حکایت اصقلاب، چون ترکیب اصلاح و انقلاب، و تحول طلبی به مثابه ترکیبی از انقلابیگری و اصلاح طلبی، نیز، از این استعداد ترکیب مفاهیم ماهیتا متفاوت بر اساس شباهت ها و تفاوت های ظاهری، ناشی شده است.

آیا انقلابیگری به معنی باورمندی به تغییرات سریع، و نفی تغییرات بطئی است؟ ایا انقلابیگری به معنی طرفداری از خشونت، و خوار شمردن روش های مسالمت آمیز اعمال فشار است؟ ایا انقلابیون به دنبال اتوپیا و اصلاح طلبان در رئالیته غوطه ورند؟ آیا انقلابی گری منافاتی با مصالحه دارد؟ آیا انقلابیون فقط به فشار از پایین و اصلاح طلبان فقط به چانه زنی از بالا علاقه مند هستند؟ و در نهایت اینکه آیا انقلاب به اهداف خود مثلا به آزادی منتهی نمیشود؟

جامعه ایران اکنون بخاطر فسادها و چپاول های اقتصادی به نقطه انفجار رسیده است و مردم از تنگدستی و ناتوانی مالی برای گذران زندگی به مرحله نابودی رسیده اند، اما فرخ نگهدار همچنان در ناسرانجامی اصلاحات مات و مبهوت مانده است و همواره حسرت می‌کشد که چرا جریان اصلاح طلبی به بن بست رسید.