بگذار این بار من بشوم زبان تو بی زبان که نمی دانم به گناه کدام کار نکرده‌ات سالهاست نجسی و مستحق آزار.
    به نام دین مجرمی و محکوم به حبس این بار، چرا که رد پاهای کوچکت هم برای این شهر اضافه است انگار.
    مهم نیست که چشم‌های من نابینا بودی یا پلیس بو گنده‌ی مواد، مهم نیست که نگهبانی‌ام کردی یا یابنده ام بودی زیر آوار
    مهم نیست که وفادارتر از خودم به من بودی یا رفیق تنهایی و راستین یار، مهم منم که آدمیزادم و فراموش کار.
    مرگ انسانیت در بامداد سوم مرداد یکهزار و چهارصد و یک
    بامداد روز دوشنبه سوم مرداد یکهزار و چهارصد و یک که همه با آرامش سر بر بالین نهاده بودیم، در بیخ گوش تهران انسانیت را هزار و ششصد بار با گلوله کشتند و قربانی کردند [بقتل رساندند].
    گندک منطقه‌ی دفن پسماندهای [زباله‌های] دماوند که ابتدا سگ‌های جمع آوری شده‌ی سطح شهر را به آنجا منتقل می‌کردند، منطقه‌ای‌ است که حامیان حیوانات برای حیات حداقلی این موجودات بی پناه حوضچه های آب و غذا و سرپناه ساخته بودند و به آنها غذا رسانی می کردند. ماهیت غذا رسانی و اشکالات احتمالی و فنی به دلیل وجود هیچ گونه حمایتی از جانب ارگانهای دولتی و مقامات رژیم خون خوار جمهوری اسلامی به کنار اما بامداد روز سوم مرداد با بستن جاده‌ی منتهی به گندک و زندانی کردن کارگران و نگهبانان وقت آن مجموعه در اتاقکی و ضبط تمام وسایل ارتباطی ایشان نشانگر نفس زشت و خونین این فاجعه است.
    ظهر همان روز! خبری از اجساد حیوانات بر روی زمین نیست، همه را در گودالی بزرگ خاک کرده‌اند تا نشانی باقی نماند، اما با کمی تأمل می‌توان نشانه‌های این کشتار دسته‌جمعی را در این بیابان بی‌آب ‌و ‌علف پیدا کرد، از لکه‌های خون به‌‌جامانده بر دیوارهای کنار اقامتگاه حیوانات تا جسد سگی قهوه‌ای ‌رنگ که در پایین دره‌ خودنمایی می‌کند، همه‌چیز و حتی منع تردد در بخشی از جاده که کشتار بیشتری در آنجا انجام شده، همه نشان از اتفاقی تازه [این اتفاق وحشتناک] دارد.
    تا عصر همان روز بیش از یکهزار و ششصد جنازه‌ سگهای بی پناه و تیر خورده توسط مردم جمع آوری شده بود. درست خواندید بیش از یکهزار و ششصد قلاده سگ بی پناه، دور از محوطه شهری و بی آزار نسبت به انسان که اغلب عقیم سازی و واکسینه شده بودند و هیچ خطر یا آزاری برای انسان یا محیط زیست نداشتند ،قربانی شدند. از طرفی توانایی خروج از منطقه را نداشتند چرا که در یک منطقه محدود نگهداری می‌شدند.
    در حالی که بشر امروزی در سراسر جهان نسبت به گذشته خواهان احقاق بیشتر حقوق بشر از نوع دمکراسی است، همگام با این تقاضا، به تکامل فکری بالاتری از حقوق بشر یعنی بیو دموکراسی یا همان زیست سالاری رسیده است. در حال حاضر با رشد سطح آگاهی و تفکر مردم نسبت به موضوعات محیط زیستی، افراد بیشتری در دنیا خواهان اجرای قوانین حق حیات برای تمامی گونه های زیستی(جانوری-گیاهی) هستند. اما در ایران با وجود رژیم دیکتاتوری آخوندی هیچ جایی برای دموکراسی و بیو دموکراسی نیست. در ایران نه تنها به مردمش بلکه به حیوانات هم ظلم می‌شود! علاوه بر مردمش، حیوانات را هم می‌کشند. جایی که حقوق آدمها (که زبان سخن گفتن و دفاع از خودشون را دارند)رعایت نمی‌شود چه رسد به حقوق این زبان بسته ها [که در هرم خشونت پس از کودکان در پایین‌ترین جایگاه قرار دارد.
    زندگی و زنده بودن فقط در مالکیت ما انسانها نیست. آن آقای قاضی که آن شب حکم به چنین کشتار وحشیانه داده است، یا آن مامور مزدور جمهوری خونخوار آخوندی که دست به اجرای چنین حکمی داده است، شبها چگونه سر بر بالین خواهند گذاشت و صبح چگونه از خواب بر می‌خیزند؟! چگونه دلتان آمد جواب دم تکان دادن و خنده‌هایشان که فقط توقع یک لقمه نان و یک جرعه آب داشتند را با گلوله، اسید و زنده به گور کردن و… بدهید؟
    متاسفانه ایران در برهه‌ای از تاریخ خود به سر می‌برد که سراسر جهل و جنایت است و بجای بکاربردن راهکارهای عقلانی و علمی یا برای کمک به محیط زیست و امنیت شهروندان؛ از خشن‌ترین روش‌ها یعنی کشتار، که تاریخ مدیریت حیوانات شهری در دنیا اثبات کرده است که کشتار راه حل کاهش جمعیت نیست، استفاده میشود.

    مادامی که انسانها قاتل بی رحم موجودات زنده رده پاییت تر هستند،
    هرگز به سلامتی یا صلح دست نخواهند یافت
    زیرا تا زمانی که انسانها حیوانات را قتل عام می کنند،
    یکدیگر را خواهند کشت. در حقیقت،
    آنکه بذر کشتن و رنج میکارد
    نمی تواند عشق و شادی درو کند.

    نگارش از سروش صفاوردی