دراین نوشتارراجع به توطئۀ بین المللی برای نابودی ایران در کنفرانس گوادلوپ که خود در خور بحث چند ساعته میباشد سخنی ندارم.  سخنانم بیشتر دربارۀ  شورش 57 یا بقولی انقلاب 57 است  که پس از آنکه  در این تو طئِۀ  بین المللی مأموریت  نابودی ایران با هدایت انگلستان دشمن دیرینۀ مردم ایران به بیسوادترین و غیر ایرانی ترین فرد وبزرگترین دشمن رفاه و اسایش و خوشی حداقل انسان و سر سپرده ترین مأمور خود  روح اله خمینی  هندی زاده و اگذارشد میباشد . میخواهیم به بینیم این مأموریت را چگونه انجام داد ایا فقط یک آخوند بیسواد بود یا در تار عنکبوت چپ ایران گرفتارشد و چون بطوریکه خواهیم دید استعمار سرخ وسیاه  دو روی یک سکه اند و چپ ایران از سالهای پیش بدرستی تشخیص داده راه پیروزی رفتن زیر عبای اخوند یا در زیرپرچم مذهب است.

پیش از خمینی  و الگویی برای فعالیت های میدانی چپ

سخن پایه ای من اینست  که داستان فریب خوردگان شورش 57 از نهضت آزادی گرفته تا جبهۀ ملی  و روشنفکران و دانشجویان که خمینی همه را فریب داد نیست گفتارمن اکنون نقش چپ ایران در شورش 57 ودر دوران ننگین جمهوری اسلامی است.

برخی  بر این باورند  که انقلاب اسلامی اولین شورش و فتنه و انقلابی است که در ایران کمونیست ها توانسته اند خود را زیر عبای اخوندها پنهان کنند . حال آنکه اگر به تاریخ سراپا رویدادهای کشورمان نگاه کنیم می بینیم که نخستین شورش های کمونیستی و انقلابات ساخته و پرداخته مارکسیستها در سرزمین ما نیز  به درستی زیر پرچم مذهب و به نام مذهب پیش ازاین پدید آمده اند.

خامنه ای را که ما برای کوچک کردنش سید علی «روضه خوان پنج زاری» مینامیم،میگویند تحصیل کرده دانشگاه پاتریس لومومبا در مسکواست و با کنشهای کمونیستی خود و در راستای خواست مستقیم انگلستان و کم اطلاعی آمریکا و جهان غرب از اسلام کشور را به سوی نابودی با سرعت هرچه تمام تر می برد

گو اینکه همه میهن پرستان انتظار دارند که درباره چاره برای نجات ایران گفت و گو کنیم و این روشنگریهای  پی در پی دردی از ملت ایران دوا نمی‌کند و افشاگریها پس از 43 سال کافی است  ولی من بر این باورم که آشنایی با تاریخمان برای برنامه ریزی آینده بسیار بسیار ضروری و کارآمد است وپیش از هر چیز باید بدانیم این بلا و مصیبت چگونه بر سر ملت سر فراز ایران فرود آمد.

چکیدۀ داستان بدین گونه است که پس از «اعطای فرمان مشروطیت» وگشودن مجلس شورای ملی از سوی مظفرالدین شاه که یکی از پدیده های بی مانند تاریخ ایران و خاور میانه وآسیا است، مارکسیست های قفقازی  که هیچگونه فعالیتی در پدید آوردن مشروطیت در ایران نداشتند به این اندیشه روی آوردند که از آب گل آلود ماهی بگیرند و نخستین حکومت مار کسیستی را در ایران  پایه گداری کنند. آشکار است در نبود طبقه کارگر در کشوری مثل ایران حکومت مارکسیستی یا کمونیستی سخنی  به نظر مسخره می‌آید  چطور میشود حکومتی به وجود آورد که به دست کارگران و زحمتکشان اداره گردد بدون آنکه اصولاً کارگر و رنجبری برابر تعاریف متداول کمونیستها  در کشور موجود باشد.

در روسیه اشکال را به اینگونه بر طرف کردند که به انگیزۀ وجود طبقه دهقان بدون در نظر گرفتن دوره ها و گذارهای جوامع سرمایه داری بر اساس آنچه که مارکس گفته بود می شود با ایجاد یک شورش دهقانی به هدف خود رسید. کمونیستهای قفقازی شامل دکتر تریمانف وحیدرخان عمواوغلی (یا تاری وردی اوف)  و جواد سوسیالیست و یکی دو نفر دیگر بر این باور بودند  که  این اندیشه را در کشور دهقانی ایران و بدون کارگر و غیر صنعتی بودن می توان اجرا کرد ولی  تمام کارشان را در زیر پرچم دین وبنام مذهب انجام دادند.

برای خجسته بودن در روز ۱۵ شعبان یعنی سالروز زایش امام دوازدهم  شیعیان در استان گیلان فرقه ای را به نام «فرقه ابوالفضل عباس» بنیاد نهادند پس از آن به یاری گروهی از کمونیست های محلی و «مهاجرین قفقازی» در 14 نقطۀ گیلان به نشانۀ چهارده معصوم یکانهای  خودرا پایه گذاری کردند.  آنان بدون اینکه کوچکترین اشاره‌ای به باورها و اندیشه های کمونیستی خود در مورد سلب مالکیت ویا تقسیم زمین نمایند از راه دین وارد شدند و این آیه قرآن را شعار خود ساختند  «الزرع للزارع ولو کاناً غاصباً» کشت و فرآوره های کشاورزی متعلق به کشاورز است حتی اگر در زمین غصبی کاشته شده باشد و بدین ترتیب یک دستور فقهی را که به نام آیه قرآنی قالب کردند بیش از هر شعار کمونیستی دست افزار و راهگشای کمونیست ها در سلب  مالکیت شد

فرقه ابوالفضل عباس کاملاً به یک حزب راستین وساختار اداری وسازمانی هماهنگ شباهت داشت. آنها بابهره گیری از آیه دیگری از قرآن که می گوید فضل الله المجاهدین علی القاعدین  اجراً عظیما خود را مجاهد نامیدند تا از «برتری» خدا بهره مند شوند. البته در کنار این کمونیستهای مومن ومومن نمایی ها برای اینکه بتوانند مخالفان خودشان را هم تار و مار کنند یک کمیته ترور تشکیل دادند که به قول خودشان هیئت مدهشه نام داشت و اعضای آن را که از مجاهدین انتخاب می شدند و کارشان ایجاد وحشت و ترور بود بنام فدایی می‌خواندند

به تشابه نام مجاهدین و فداییان خلق در نخستین شورش کمونیستی ایران با نام مجاهدین در انقلاب اسلامی توجه فرمایید که اینان نیز تحت نام مذهب و باورهای مذهبی با کمک از شیوه های تروریستی کمونیست ها روش های خیابانی انقلاب اسلامی را پایه گذاری کردند

رهبران واقعی و پنهانی فرقه ابوالفضل العباس دکتر تری مانوف و حیدر خان عمو قلی یا تاری وردی و جواد سوسیالیست وچند کمونیست دیگر قفقازی بودند ولی برای آنکه در آن مرحله از کار هیچ کس نتواند ابوالفضل عباس را به کمونیست های قفقازی وابسته بدانند رهبری فرقه را ظاهراً به دست کسانی دادند که از خود مردم باشند .برای مقام رهبری  آخوندی را بنام  سید  جلال  معروف به سید جلال شهر آشوب را در نظر گرفتند .

این سید جنجال طلب از این اسم خوشش نمی آمد و خود را سید جلال الدین شاه  گیلان معرفی می‌کرد .  سیدجلال سید بودنش خودش کلی ارزشمند بود و در آن سپهر مذهب زده بزرگی و آبرو میآورد.سید جلال به همراهی میرزا رحیم شیشه بر و محمد اروسی دوز  ومشهدی اسدالله علاقه بند دهقانان را تحریک کردند که مال الاجاره های ارباب هارا ندهند و سهم پیلۀ اربابان راهم برای خودشان بردارند  دهقانان ابتدا برداشتن سهم مالکین را خلاف دین و مذهب دانستند و از دستور سید جلال خودداری کردند ولی بعداً که دیدند دستور از طرف فرقه ابوالفضل العباس است و همه دستورات هم برابر با آیات قرآنی و «احادیث» اسلامی است املاک سپهدار اعظم یکی از رهبران مشروطه را در تنکابن غارت کردند و در کسما یکی از ملاکین  به نام صدیق  الرعایا را کشتند. سردار امجد وارفع السلطنه دو فئودال صاحب ‌نام را از خانه هایشان بیرون کردند هر چه داشتند به تاراج بردند و کار به جایی کشید که مدعی حکومت هم شدند و در یکی از شهرهای گیلان فراشان حکومتی رابه چوب بستند. اگرچه این فرقه منحل شد ولی همین فرقه بعدها هسته مرکزی حکومتی کمونیستی  گیلان ایران رادرسال‌های بعد تاسیس کردند و میرزا کوچک خان جنگلی را بال و پر دادند

آخوندها یا بقول خودشان «روحانیون» به فرمانروایان نسبت ظل الله یا سایه خدا می بخشیدند تا خود به لقب آیت الله یا نشان خدا نامیده شوند

تاریخ نشان می دهد سوسیالیستهای انقلابی در هر جامعه ای وابسته به مذهب مختار آن جامعه همواره کوشیده‌اند از دست افزار مذهب برای به دنبال کشیدن توده های فقیر مزورانه خود را با آموزشهای مذهبی همساز کنند و در کشورهای مسیحی نشین مظلومیت عیسی  با بیگناهی طبفات محروم مقایسه میشود مارکسیست های مخفی شده در زیر ردای کشیش ها سعی می‌کنند از این تشابه بهره بگیرند که می گیرند

در جوامع اسلامی فصل مشترک این دوهم آمیزی فقر است دکتر نریمانوف رهبر حزب اسلامی که در شوروی به مقام بالایی رسید میگوید اصول فقر پرست اسلام   بیش از سایر ادیان با اصول سوسیالیسم مطابقت دارد و برای هر گونه تسلط یعنی از میان بردن نفوذ سرمایه داری کنونی و سد راه اقتدار های حکومتی یا قدرت سرمایه داری در آینده کافیست

در زمان خمینی

کنار جویی یا کنار گذاشتن جناح مارکسیستی کمونیستی انقلاب چیان شورش بهمن ۵۷ مانند فدائیان خلق یا مجاهدین و گروهک های بیشمار با نامهای گوناگون ولی همباور و حتی به زندان افتادن معدودی از سران حزب توده و اعدام رهبران شاخه نظامی آن یا کنار گذاردن و تبعیدو بازداشت پاره‌ای از چپ         اند یشان به ظاهر مستقل از مسکو و پکن که مجموعاً شاخه قابل دیدن و لورفته و مرئی را در میهن ما تشکیل می دادند این شبهه را در اذهان به وجود آورده بود که انقلاب خمینی با همه فلاکت با ریش از گرایش به چپ بازمانده و این بار دیگر سیاستگران هوشیار غربی با استفاده از تجربیات گذشته نگذاشته‌اند که این هتل 5 ستاره لوکس به دست تاواریش ها بیفتد. وجود راستگرایانی نظیر مهدوی کنی مأمور بی واسطۀ انگیس، موسوی اردبیلی و رفسنجانی که در ان زمان زنده بودند  ودیگران غلامان حلقه به گوش  که سر در دامان و پای درآستان استعمارگران غربی دارند در راس هرم قدرت مانع بهره‌وری و خوشه چینی کمونیستها از اوضاع نابسامان ایران گردیده است. هرچند روحانیون به دو جناح تقسیم شدند گروه روحانیت مبارز یا چپ گراها و گروه روحانیون مبارز یا راستگرایان که در زمان خامنه ای تقریباً هر دو شاخه نابود شدند. در هر صورت این تجزیه و تحلیل یک خوش باوری کودکانه جزخود فریبی آگاهانه چیز دیگری نبود زیرا به خوبی می توان دریافت که:

شاخۀ زیرزمینی و غیر مرئی و حتی نیمه مریی گروه های چپ انقلاب اخیر ایران چنان در تار و پود ارکان حکومت فقاهتی رسوخ و نفوذ کرده‌اند که بازیابی و بازبینی آن حتی برای موثر ترین و متنفذ ترین سران جمهوری اسلامی امروز محال و نامیسر است

این درست است که به راستگرایان ثروت اندوز و چپاولگری چون رهبران و دست اندرکاران جمهوری اسلامی که در نهان و آشکار آنچنانکه در ماجرای ایران گیت و یا افتضاحات ناشی از همکاری آنان با اسرائیلی ها و سوئدی ها و آلمانی ها و اتریشی ها فرانسوی‌ها و دیگران دیدیم با دولت های استعماری غربی خصوصاً انگلستان پیوند های ناب و دیدنی و ناگسستنی دارند و چون چاکران و غلامان خانه زاد استعمار انجام وظیفه می کردند و می کنند نمی توان تهمت چپگرایی زد و آنان را کمونیست یا حتی متمایل به آنها دانست ولی با وجود این روند کار جمهوری اسلامی با توجه به شرایط ژئوپلتیکی ایران که مانع ایجاد حکومت سراپا کمونیستی در آن سامان می شود در مجموع از عملکرد یک حکومت چپ گرا و وابسته به اردوگاه چپ دوری و پرهیز ندارد این‌که چپگرایان که بازوی عمل کننده و اجرائی انقلاب شورش ۵۷ را تشکیل می دادند با حسرت ادعا میکنند که خمینی انقلابشان را دزدیده و از راهش منحرف کرده دانسته یا نادانسته سخن به خلاف می گویند چه خمینی متوجه شده بود و چه خودپسندی مانع درک صحیح او شده باشد انقلاب ایران با اهداف سراپا کمونیستی و تحت نام اسلامی از نخستین روز نه از راه اولیه‌اش منحرف شده و نه از راه باز مانده و همچنان به سوی قبله آمالش پیش میرود یعنی توزیع فقر مطلق برای سراسر مردم ایران با این تفاوت که کارگردانان اصلی به جای آنکه فرمان عبور را به دست یک رهبر شناخته شده کمونیست بدهند و تجربه تلخ افغانستان را بار دیگر بیازمایند عصای رهبری و پرچم مبارزه جویی را به دست کسی داده اند که با وجودیکه همه اقداماتش همان راه و روش کمونیست هاست ولی کسی نتواند به او تهمت چپگرایی بزند. عده ای براین باورند که  حکومت ده ساله اول جمهوری اسلامی نشان داد که برنامه ریزان به سرعت و با مهارت تمام مراحل چندگانه گذار از فئودالیسم و کاپیتالیسم به سوسیالیسم  و کمونیزم را مرحله به مرحله و قدم به قدم به مورد اجرا گذاشتند. اگر حکومت پادشاهی پیش از شورش ۵۷ را خواه ناخواه حتی با اصلاحات ارضی مجموعه ای از حکومت فئودال  های شهری و روستایی وبرتری سرمایه داران بزرگ و بانکداران وتکنوکراتهای ثروتمند و نظامیان بدانیم می بینیم که این حکومت در بهمن ۵۷، صرفنظر ا ز برنامه ریزی برای سقوط پادشاه، به دست بورژواهای مذهبی یا کمپرادور سرنگون شده است و حکومت هشت ماهۀ  بازرگان و یارانش بدون در نظر گرفتن دخالت های دیگران در آن حکومت بد فرجام نتیجه قهری واژگونی حکومت پادشاهی  بود. ولی بورژواهای ملی و مذهبی  کنار کذاشته میشوند  ویک دیکتاتوری انحصار طلب نظیر دوران استالین رشد میکند و مانند گیاه عشقه  یا پاپیچال به دور درخت می پیچد درخت را از پا در می آورد این اژدهای دو سر که بازرگان آن را انقلاب ایران در دو حرکت می نامد و بنی صدر از آن به نام کودتای خزنده نام می برد دو جانبه عمل می کند و در یک حرکت بورژواهای  معتقد به همکاری با نظام های غربی رااز صدر به زیر میکشد و اعدام و تبعید و خانه نشین می سازد و از طرف دیگر با انجام عملیات تروریستی و انفجاری تقریباً همه رهبران موثر مذهبی از بهشتی گرفته تا مطهری و از باهنر گرفته تا دستغیب دست راستی را در سوی دیگر ماجرا از میان بر می دارد تا راه را برای راهپیمایی عوامل چپ اندیش هموار سازد.

ته مانده های قشریون در گروه حجتیه و بورژواهای آسیب دیده در نهضت آزادی متمرکز می شوند که هردو با آبرو باختگی تمام به فرمان ولی فقیه از پا در می آیند تا آن مرحله چیزی باقی نمی ماند غیر از خود مذهب و پاسداران آن مذهب به نام گروه روحانیت مبارز و مراجع تقلید که این مراجع نیز با وجود آن که می کوشند ارتباط خود را با حکومت پاره نکنند واز گرده ملت پایین نیایند ولی مراجع تقلید یکی پس از دیگری خلع می‌شوند و مانند شریعتمداری و قمی با بی آبرویی کنار گذاشته می‌شوندویا مانند گلپایگانی مرعشی نجفی به صورت بی آزار و بی اثر در می آیند.

حالا دیگر آن گروه از چپ گرایان ضد سرمایه داری که عبای اسلام را بر دوش کشیده  آنقدر قدرت یافتند که از روحانیت مبارز یاغیر مبارز که در طی ده ساله اول حکومت جمهوری اسلامی موثر ترین و در عین حال منفور ترین قشر جامعه راتشکیل میدادند نترسند. آخوندهایی که دست پرورده استعمار سرخ هستند سوار بر گرده سپاه پاسداران و تکنوکرات های چپ اندیش فرصت ‌طلبان یکی پس از دیگری در های موفقیت را می گشاید تلاش مذبوحانه گروه‌های وابسته به استعمار غرب نظیر کنار آمدن با حکومت جمهوری خواهان آمریکا یا کنار آمدن با حکومت دست راستی مثل  ژاک‌ شیراک راهی به جایی نبرد وخمینی با قدم های بلند و شمرده به راهش ادامه داد و به ریش آنهایی که میخواستند کمربند سبز اسلامی به دور روسیه شوروی بکشند میخندند زیرا  دیدند با پیوستن سوریه و افغانستان و ایران و لبنان و عراق ، بی طرف شدن کویت و اردن و امارات عربی کمربند سبز عملاً به کمربند سرخ تبدیل شده است.

بدون آنکه در اصول عقیدتی چپ واسلام کوچکترین هماهنگی داشته باشند نظر به اینکه هر دو برای ترقی و تعالی خود از حربه فقر و تهیدستی استفاده می کنند و عوارض اجتماعی فقررا بر اساس کلام «الفقرسوادالوجه فی دارین» باز می شناسند در براندازی نظام های اجتماعی برچیدن اساس حکومت کاملاً در یک راستا گام برمی‌دارند .

«مفسد فی الارض» یا «محاربه باخدا» و «همکاری با رژیم» ابزارهایی شدند دردست چپ ایران که از زیر عبای ملا  بیرون آمد  تا بتوانند  میهن دوستان و افتخارات ایران را که مرتکب کوچکترین حتی تخلف اداری    نشد ه بودند و شرافتمندانه  مطلق زندگی میکردند اعدام کنند مانند عباس هویدا، دکتر محمد رضا عاملی تهرانی،  دکتر غلامرضا کیان پور، دکتر عباسعلی خلعتبری، دکتر فرخرو پارسا، سپهبد نادرچهانبانی، سپهبد مهدی رحیمی، سرلشگر نشاط  وصدها انسان گنجینه های ملی ایران را باروش انقلاب روسیه و تاحدودی انقلاب فرانسه بجای اینکه بر اساس اصل  برا ئت اتهام را به اثبات برسانند ازمتهم خواستند  که مفسد نبودن خود  یاعدم محاربه باخدارا به اثبات برساند. به این روش خلاف خرد قرون وسطایی انگیزیسیون  هم بسنده نشد بلکه گاندی ایران فتوا داد که محاکمه بی محاکمه و گفت:

«این جنایتکارها که در بازداشت هستند متهم نیستند، بلکه جرمشان محرز است؛ باید فقط هویت آنها را ثابت کرد و بعد آنها را کشت. اصلاً احتیاج به محاکمه آنها نیست. هیچگونه ترحمی درمورد آنها مورد ندارد. اگر ما اینها را نکشیم، هر یکی شان که بیاید بیرون می‌رود آدم می‌کشد. با چند سال زندان کار درست نمی‌شود.این عواطف بچه گانه را کنار بگذارید.»

چپ ایران به این هم راضی نبود ورسماً خواستار شدت عمل بیشتر شده و بدنبال این بودند که همۀ افسران از درجۀ سرگرد ببالا باید اخراج یا اعدام شوند.

در دوره خامنه ای

خامنه ای بعنوان رهبر بعدی انقلاب عملاً سکان چپ ایران را بعهده گرفت. زیر سازیهای آشکار و پنهان چپ در دورۀ خمینی کار وی را در نابودی ایران هموار کرد. با دستچین کردن گروهای 15 تا 50 نفری متعدد ازسوی عوامل شوروی وبعد روسیه برای تحصیل در شوروی وبازگشت آنها به ایران بیشتر شان  در نهاد های مملکتی جاسازی شدند وبیشتر روسای دانشگاها و دانشکده ها و بسیاری ازافراد اصلی نهادهای امنیتی و حفاظتی از این جماعتندو در واقع نبردی طولانی و بسیار مخرب بین عوامل چپ  یا روسوفیل وانگلوفیل  وامریکو فیل در جریان است وفعلاً رهبر چپ ایران سیدعلی سواراست واسب خودرا چهار نعل و گاهکاهی یورتمه بسوی نابودی ایران میتازد.                                                                                                  لازم است به گفتار کیانوری در زمان شورش بپردازم که میگوید: انقلاب کنونی ایران حالت مذهبی دارد زیرا در این کشور تشیع دارای ریشه های عمیقی است که با ارمانهای ملی توده پیوند دارد،

برای ماندگاری در تاریخ                                                                                               در پایان برای یاد آوری  و ثبت درتاریخ ونه برای نمک پاشیدن بردل ریش هر ایرانی میهن پرست، شعر آشنایم سیاوش کسرایی را که به ضرب و زور تبلیغات حزب توده از شاعری درجه سوم به یک شاعرممتاز دروغین «مردمی» تبدیل شد که ازخمینی میخواهد بیشتر بِکُشَد در زیر میآورم. بازهم جای سپاسگزاری است که درپایان زندگی وپس از فرار از دست معبودش خمینی به شوروی وبه «کار گِل»  گرفتنش در شوروی وفرار مصیبت بارش به اروپای شرقی اعتراف میکندکه « اینها بما دروغ میگفتند»

کسرایی شعر زیر را در آغاز استقرار حکومت اسلامی خطاب به خمینی برای کشتار بیشتر میهن پرستان مانند دکترعباسعلی خلعتبری، دکتر  محمدرضاعاملی تهرانی سپهبد نادر جهانبانی، سپهبد مهدی رحیمی وبانو فرخروپارسا سرود:

دارمت پیام

ای امام

که زبان خاکیانم و رسول رنج

بر توام درود بر توام سلام

آمدی

خوش آمدی پیش پای توست ای خجسته ای که خلق

می‌کند قیام

حق ما بگیر

داد ما برس

تیغ برکشیده را نکن به خیره در نیام

حالیا که می‌رود سمند دولتت، بران،

حالیا که تیغ دشنه تو می‌برد

بزن

درنشریۀ جنبش متعلق به دکتر سید علی اصغر حاج سید جوادی برای ورود خمینی به ایران نوشتار زیرباسربلندی نوشته شده است. پس از سرخوردگی، ونه پشیمانی، خانواده اش ادعا کردند که این نوشتار از طه حجازی است که در جنبش چاپ شده. نوشتار چنین است:

امروز خورشید از غرب طلوع میکند

( نویسنده فراموش میکند  که برپایۀ احادیث سراپا دروغ آخوندها روزی که خورشید از غرب سر برآورد روز ظهور مهدی غایب است)

امام می‌آید، با صدای نوح، با طیلسان و تیشه ابراهیم، با عصای موسی، با هیأت صمیمی عیسی و با کتاب محمد و دشت‌های سرخ شقایق را می‌پیماید و خطبه رهایی انسان را فریاد می‌کند. وقتی امام بیاید دیگر کسی دروغ نمی‌گوید.(البته جز امام) دیگر کسی به در خانه خود قفل نمی‌زند، دیگر کسی به باجگزاران باجی نمی‌دهد، مردم برادر هم می‌شوند و نان شادی‌شان را با یکدیگر به عدل و صداقت تقسیم می‌کنند. دیگر صفی وجود نخواهد داشت، صف‌های نان و گوشت، صف‌های نفت و بنزین، صف‌های مالیات، صف‌های نام‌نویسی برای استعمار( پرخیده گویی، کینه ورزی ، هوچی بازی و شارلاتانی هم مرزی دارد. در50 سال پیش از شورش در چه تاریخی و در کجا در ایران صف مالیات و صف نام نویسی برای استعمار داشتیم؟) و صبح بیداری و بهار آزادی لبخند می‌زند. باید امام بیاید تا حق به جای خودش بنشیند و باطل و خیانت و نفرت در روزگار نماند.

این روشنفکر خود را به شکل وشمایل ِامیل زُولا در آورده بود و خودرا امیل زولای ایران میدانست ولی این شعر حافظ را فراموش کرده بود که:

نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست کلاهداری و آیین سروری  داند

هـزار نکتۀ باریکتـر ز مـو  اینجا ست   نه هرکه سر بتراشد قلندری داند

در هر صورت در دورۀ شور مستی مثلاً انقلاب برای آنکه از قافله عقب نماند در مقاله‌‌ای با عنوان “اگر شکوفه سیب به میوه رسد…؟” که در شماره روز ۲۶ بهمن ۱۳۵۷ (روزی که چهار افسر عالی‌رتبه ارتش به حکم صادق خلخالی تیرباران شدند) در روزنامه اطلاعات از این اعدام‌‌ها دفاع کرد و نوشت:                                                                                               “میکروب‌ها نابود نمی‌شوند. سمومات هوا و زمین که زمین و زمان را به کثافت و تعفن آلوده کرده‌اند از بین نمی‌روند. از انقلاب باید همچو طفلی نوزاد حراست شود. چگونه؟ محیط انقلاب همه میکروب‌ها و سمومات مولد فساد و ظلم باید بلافاصله و بدون کمترین درنگ نابود شوند.”

او خواستارتعقیب، محاکمه و مجازات تمامی وزرا و معاونین و مسئولان اداری و همه وابستگان آن‌ها در بخش خصوصی شد.

باتمام این بد اندیشی وکج باوریهای ناچیز این بی ریشه ها و مانند آنها دربرابر فرهنگ کهن وریشه دارتاریخی ایران تنها برپایۀ نیروی استوار ملت همیشه پر شکوه و سرافراز این دورۀ کوتاه نکبت بار جمهوری اسلامی اشغالگر نیز به زباله دان تاریخ خواهد پیوست.

همیشه نور بر تاریکی پیروز است.

پاینده ایران جاوید ملت بزرگ ایران