صحبت از یک عمر تنهایی ست. زنان سرزمین من غمگینند و تنها و بیکس. به حُکم ظالمانه ی یک دین بی سر و ته و عصر حجری ، زیر سلطه ای بی سابقه و نفس گیر قرار گرفته اند. بسیاری از خانواده های سرزمین من ایران ، که روزی نه چندان دور ، صاحب تمدنی بزرگ و عظمتی باشکوه بود ، امروزه تحت سیطره ی همین دین ظلم پرور ، از دادن کوچک ترین امکانات و حق تنفس هم به زنان و دختران خود مضایقه می نمایند.
در بسیاری از مناطق سرزمین من ایران ، هنوز هم ازدواج صد در صد سنتی جریان دارد و دختر مظلوم تا قبل از شب ازدواجش حتی حق ندارد کوچک ترین حق نظری نسبت به شوهرش نماید. می گویند دین ما اسلام حق طلاق و ازدواج و همه چیز را به مردان داده است و زنان حقی ندارند و این بی حقی و ظلم ما را به ستوه آورده است.
مردم سرزمین من دچار تناقضی عجیب و دردناک شده اند . از سویی ، ایرانی هستند و دارای تمدن و سابقه ی تمدنی بزرگ و از سوی دیگر ، مسلمان هستند و دارای عقب افتاده ترین اصول و فروع برای زندگی!
البته اکثریت مردم سرزمین من به این دین و قوانین خفت بار آن دیگر اعتقادی ندارند ولی به نوعی می شود گفت به زنجیر کشیده شده اند. به زنجیر اسارت یک حکومت ظالم و مستکبر آخوندی که کوچک ترین حق و حقوق را برای شهروندانش قائل نیست. خدا می داند چند هزار زن و مرد بی گناه و بی پناه همین اکنون که من دارم این مطلب را می نویسم در زندان های حکومت ننگین جمهوری اسلامی بسر می برند . نه حق اعتراضی ، نه حق کوچک ترین جنبشی و صدایی!
خوشبختانه امروز ، عصر رسانه هاست و به مدد اینترنت و فضای اطلاع رسانی موجود در جهان ، مردم دنیا دیگر صدای مظلومیت زنان ما را شنیده اند. همین هفته قبل مگر نبود که سحر خدایاری دختر فوتبال- دوست ایرانی به جرم تماشای فوتبال در استادیوم ورزشی ، به زندان محکوم شد و مجبور به خودسوزی اش کردند و پس از تحمل رنج وحشتناک سوختگی بالای نود درصدی غریبانه جان باخت. حتی اجازه نداند یک مراسم ختم برایش بگیرند. چند مورد از این حق کُشی ها می خواهید برایتان مثال بزنم؟
هیچ می دانید صد ها زن و دختر هم اینک به جرم کشف حجاب و برداشت روسری از سر در زندان ها هستند؟ این را به هر کسی بگویی مگر باور می کند که به انسان در قرن متمدن امروزی ، حق انتخاب پوشش و لباس را ندهند و برای به دست آوردن بدیهی ترین حقوق هم یک زن مجبور باشد با چنگ و دندان مبارزه نماید و به زندان و شکنجه و تجاوز مبتلا گردد!؟
من از جایی می آیم که جان آدمی آنجا ارزشی ندارد و ملتی آزاده و سرفراز به دست عده ای آخوند و نان به نرخ روز اجنبی پرست به گروگان گرفته شده اند. در سرزمین من هر روز دهها نفر به جرم های عقیدتی بی سر و صدا اعدام و تیرباران می شوند و آب از آب هم تکان نمی خورد. نخبگان سرزمین من در کشور های دیگر به پناهندگی روی آورده اند ولی دور نیست و دیر نیست که رهایی و آزادی نصیب مردم سرزمین من گردد.
به امید آزادی
شیدا سیفی
۲۰ سپتامبر ۲۰۱۹
آلمان