تمدن و فرهنگ ايرانيان با پيشینهای هفت هزار ساله, یکی از مهمترین تمدنهای دیرینه و راهنمای پیشرفت تمدنهای دیگربوده است. از اینرو بنیان بسياری از نخستین دستاوردهای بشر در برخورد با تمدن و فرهنگ ايرانيان آشکار میگردد.
دانش دیرینه شناسی با بررسی یافته های فسیلی و کاوش آثار و بقایای بدست آمده از نقاط مختلف جهان, نتیجه میگیرد که در آفریقا بین هفت الا سه ميليون سال پيش، یک جهش ژنتیکی موجب جدائى بین میمونها، به پيدايش آدم نمایان منجرشده است. با گذشت میلیون ها سال، هوشمندی انسان اولیه، بتدریج با رشد مغزی افزایش یافت و دگرگونی ها او را بسرعت به بشر مدرن مبدل کرد. بهینگی ساختار مغز بشر، هنر افروختن آتش, گویش او, یکجانشینی, اهلی کردن حیوانات, دامداری و کشاورزی تحولى بنیادی در زندگى او بوجود آورد. گویش بعنوان ابراز اندیشه ها و تجربه به دیگران بمرورموجب افزایش توانائیهای اندیشه بشر و شکوفانی تمدنهائی نیرومند، خردمند و توانا در سرزمینهای حاصلخیز کنار و بین رودخانه های سند, دجله و فرات، نیل و شمال خلیج فارس گشت.
بنیانگذار بسی تمدنهای بشری با یکجانشینی آغاز شد. ساختن نخستین روستاها و شهرها، ابداع خط و نگارش، تحول و جهشی عظیمی درخرد و فرهنگ بشر بود. باستان شناسان در بسیاری از نقاط ایران مانند جیرفت، سیالک-کاشان و شهر سوخته آثار تمدنهای پیشرفته بشری را یافتند و بسیاری دیگر را یقینن در آینده خواهند یافت.
سخن گفتن پس از پیدایش زبان، روابط بین انسانی را سهلترکرد، ابداع خط و نگارش برای ثبت و بایگانی کارها و تجربیات، اندیشه ها و خاطرات بشر, بسیار پر اهمیت و ضروری بود. خط و نگارش را میتوان تلاشی بسیار مهم و شگفت انگیز بشر برای افزایش دانش، خرد، تمدن و فرهنگ دانست که بسرعت سیر سعودی پیمود.
در حدود چهار الا پنج هزار سال پیش، تغییرات منفی آب و هوا، خشکسالی شدید در فلات ایران، منجربه انقراض و محو تمدنهای جنوب و جنوب شرقی شد. مهاجرت وسیع ایرانیان به سمت مناطق شمالی با آب و هوای معتدل، جنوب ایران را خالی از سکنه نمود.
شواهد بسیاری مانند تغییر زبان رایج در ایران (زبان دراویدی به هند و اروپائی)، در چهار هزار سال قبل، توجیهیست برای این دگرگونیها. طبق لغتنامه دهخدا؛ دراویدی یک خانواده شامل حدود ۷۳ زبان است که اعضای قوم دراویدی به آن سخن میگویند. شمار دراویدی زبانان، امروز بیش از ۲۱۵ میلیون نفر است. در سیستان و بلوچستان ایران، در هند، افغانستان و پاکستان جمعیتی قابل توجهی به آن زبان تکلم میکنند. فرضیههائی در مورد ارتباط زبانهای دراویدی با زبان ایلامی موجود است، بطوریکه احتمالا زبان مشترکی از زبانهای دراویدی و ایلامی، منشعب شده است.
در بررسی اسناد و شواهد تاریخی و در نوشتهها و مدارک باستانی، بزبان سانسکریت و در کتیبههای ایران باستان میتوان واژههای “آریا و آریائی” بویژه واژه “آریائی” را بوفور یافت و با آن برخورد کرد. این واژههای “آریا و آریائی” بکرات توسط نویسندگان, مورخان و تاریخنگاران مورد استفاده قرارگرفته و نمودار معانی مختلفی میباشد. برای مثال, نام محل اقامت ایرانیان باستان و یا احتمالا نامی برای مردمان ایران باستان. اسناد و شواهد تاریخی و نتایج باستان شناسی نشانگرآنند که آریائیها اقوامی مهاجر نبوده، بلکه هزاران سال پیش در ایرانزمین ساکن گشته, برای مهمترین ابداعات و نو آوریها انسان مدرن پیشگام بودهاند.
در گذشته نه چندان دور، واژه های “آریا و آریائی” از طرف برخی پالئونتولوژیستها (انسانشناسان) و زبانشناسان اروپائی مورد سوء استفاده قرار گرفته، بطوریکه برای پابر جائی فرضیههای برتری نژاد اروپائی و در توجیه ریشه مشترک و نحوه گسترش زبانهای هند و اروپائی در جهان بکار برده شدهاند. سوءاستفاده دانشمندان اروپائی از واژه “آریائی”، همزمان با تبلیغات وسیع در اجراء سیاستهای نژادپرستانه و ملیگرایانه قرن نوزدهم و بیستم میلادی اروپائی انجام شد. در واقع آنها اروپائیها را اولین آریائیها معرفی کردند، که مهاجرت آنها به آسیا به گسترش آریائیها انجامیده و ایرانیان را نواده آنها معرفی میکردند.
در طول چندین دهه این باور در ذهن ایرانیان بوجود آمده بود که در حدود چهارهزار سال پیش، قبایلی از شمال به فلات ایران سرازیر شده و جایگزین اقوام بومی ایرانی گشتهاند. زبانهای هند و اروپائی مشتق شده از آریائیهای اروپائی را آنها با خود آورده و مستقر نمودند. از اینرو، ایرانیان را از بازماندگان آریائیهای مهاجر اروپائی دانسته و در نتیجه آن در حدود چهارهزار سال قبل، زبان ایرانیان باستان، بعلت تداخل نژادی با اقوام اروپانی از زبان دراویدی به هند و اروپائی تغییر یافته است. گرچه بررسی دقیق اینکه آریائیها چه مردمانی بودهاند و اولین بار در کدام سرزمینهائی و از کی در ایران باستان و در چه زمانی ساکن شدهاند, نیازمند تحقیقات جامع و ژرف زبانشناسی، باستان شناسی و تاریخشناسی میباشد. اما شواهد فراوانی, این نوع فرضیه را که اقوامی اروپائی به فلات ایران مهاجرت کردهاند, بطور جدی مورد سئوال قرار میدهد.
بطور خلاصه میتواند گفت که عموم ایرانیان چه از بازماندگان آریائیها باشند و چه از نوادگان مردمان دیگری که صدها هزارسال پیش از آفریقا به آسیا مهاجرت کردند، دراین سرزمین بعنوان اقوام ایرانی هزاران سال زیستند و بزرگترین تمدنهای انسانی را پایهگذاری کردند وبه این سرزمین نام ایران دادهاند. فرهنگ و تمدن ایرانی، بعنوان يك هويت شناخته شده در نظام جهانی ثبت گردیده، لذا هويت ایرانی غیرقابل انکار و ملیت ایرانیان غیرقابل تفکیک است.
مدعیان حق و حقوق اقوام ایرانی گرچه نهایتا تجزیه ایران را خواستارند، ظاهرا به فدرالیسم روی آورده وآنرا بفارسی حکومت نامتمرکز یا خود گردانی استانی مینامند. آنها میگویند در متون فدرالیسم تجزیه و پراکندگی وجود ندارد واین واژه لاتین بمعنی پیمان بستن برای یگانگی یا متحد شدن است. کاملا درست است که این واژه لاتین بمعنی پیمان بستن و متحد شدن واحد های کوچک و مستقلی با پرچم و ارتش جداگانه برای نیرومند شدن و صدمه ندیدن است، که بتوانند بعنوان واحدی بزرگ و نیرومند ازتجاوز بیگانگان در امان باشند.
برای مثال؛ سوئیس که تا 1874 کشور مستقلی نبود و از26 کانتون تشکیل میشد که بعضی از آنها مدتها هم پیمان بودند. کانتون ها برای یگانگی باهم پیمان بستند ومتحد شدند، کشوری بنام سوئیس بوجود آمد که از جنگهای داخلی و تهدید های خارجی مصون بماند..
مثال دیگری؛ ایالات متحده آمریکاست؛ که قبل از اعلام استقلال آمریکا در سال ۱۷۷۶، سیزده ایالت ازمستعمرات اروپائی بویژه انگلیس جدا شده در فیلادلفیا هم پیمان ومتحد شده، موجودیت کشوری بنام ایالات متحده آمریکا اعلام شد. از آن پس بمرورتعداد ایالات افزایش یافت وفدراسیونی بزرگ گشت.
بنابراین کشورهائیکه فدرالیسم را برگزیدند سرزمین هائی بودند خود مختاربا پرچم و ارتش جداگانه. برای نیرومندی یگانگی را انتخاب کردند باهم ائتلاف نموده متحد شدند و کشورنوینی را تشکیل دادند. مثال دیگری؛ کشورفدرال آلمان حدود هفتاد سال پیش، آلمان نازی با شکست در جنگ جهانی دوم، توسط متفقین اشغال و به چهارمنطقه تجزیه و تفسیم شد. بعد ازچندین سال متفقین غربی اجازه دادند آلمان ها حکومت ودولتی فدرال تاسیس کنند تا دیگر قدرت واحدی برای جنگ و مزاحمت همسایگان ایجاد نکنند. آلمان شرقی (جمهوری دمکراتیک آلمان) منطقه تصاحب شده اتحاد جماهیر شوروی سابق، چند ده سال پیش بانیروی مردم از هم پاشید وبه جمهوری فدرال آلمان پیوست و یکی شد. نتیجه اینکه آلمان نازی در جنگ شکست خورد، اشغال وتجزیه شد. سپس به دستور متفقین بصورت یک حکومت فدرال به هم پیوست!
ایران ما کشوری یکپارچه و نیرومند است، هیچ شباهتی به آن کشورهائیکه برای نیرومند شدن از پیوند واحد های کوچکترتشکیل میشدند ندارد و ما نمیخواهیم تجزیه بشود. اما سالهاست دردام ولایت فقیه واشغالگرانی که دست نشانده بیگانگانند گرفتار آمده. اکنون مردمان ایران برای رهائی از این فتنه، با همگامی، همکاری وهمبستگی، برکناری وبراندازی رژیم فاسد دیکتاتوری مذهبی مردم ستیز، بسرکردگی آخوند علی خامنه ای را رقم خواهند زد. برای جلوگیری از تمرکز قدرت و پیشگیری ازدیکتاتوری و رسیدن به رفاه، امنیت و سربلندی؛ آزادی ودمکراسی سکولار را درایران نهادینه خواهند کرد. دمکراسی سکولار بفارسی حاکمیت پارلمانی مردم، بدون دخالت دین و مذهب در سیاست و حکومت، نیکوترین پیشگیری از تمرکز قدرت و بازگشت دیکتاتوری به ایران است.
ما میخواهیم تعین کننده سیاست کشورمان، آراء حقیقی مردم باشد. ما میخواهیم درکشورمان اراده مردم و خواسته های آنان توسط نمایندگان حقیقی ازهر گوشه ایران، دریک مجلس ملی، به دولتی خدمتگذار و برخاسته از همان مجلس اعلام شده، تامین حق و حقوق تک تک شهروندان بدولت گوشزد کردد، حسن عمل دولت مد نظر نمایندگان حقیقی مردم و رسانه های آزاد، احزاب، اتحادیه ها و سازمان های غیر دولتی قرار داشته وبررسی شود.
برماست که پس از براندازی رژیم اشغالگر ایران در تشکیل یک دمکراسی سکولار یعنی حاکمیت پارلمانی مردم و حکومتی بدون دخالت دین و مذهب جدیت نموده و موفق باشیم.
ما نباید دانسته یا ندانسته به دام فدرالیسم، حکومت نامتمرکزوخودگردانی استانی گرفتار شویم. آنانیکه با طرح موضوع ایران فدرال مردم را گمراه میکنند، یا نمیدانند دمکراسی یعنی چه و یا منحرف کنند گان ازتوجه مردم به مشکلات بنیادی مانند آزادی، استقلال و دمکراسی سکولارند، تا خود بقدرت برسند و دیکتاتوری کوچکی برپا کنند. وانگهی برای فدرالیزه کردن کشور، نخست میباید ایران را به واحد های کوچک وخود گردان با پرچم وارتش مستقل وجداگانه تقسیم و تجزیه کنند. یعنی همانچه که در پی آن هستند، آیا این کارعاقلانه وهوشمندانه خواهد بود؟
پاینده ایران و جاویدان ملت ایران
دکتر بهرام آبار، 17 جون 2019