Khamjafar

تحرکات و تهدیدهای جدید سپاه و پی آمدهای ناظر بر آن

این روزها، پس از آن که حسن روحانی با آن ها نشست و درحوزه های اقتصادی و سیاسی امتیازاتی بزرگی داد و دقیق تر آن که این امتیازات را برسمیت شناخت، و با توجه به تحولات تنش آفرین منطقه جمهوری اسلامی استراتژی و تاکتیک و لاجرم رویکردها تازه و تعرض آمیزتر و البته خطرناکتر و چالش برانگیزی را اتخاذکرده است.

هم اکنون بخش مهی از سیاست خارجی در منطقه و حتی نسبت به اروپا و جهان بطورمستقیم توسط خامنه و عوامل او مثل ولایتی و یا سپاه و عوامل او مثل سردارسلیمانی اتخاذ و اعلام می شود.لااقل در سطح منطقه ظریف هیچ نقشی نداردو سپاه میدان دارشده است. مسیرکلی آن است که نه فقط با آمریکا و متحدین منطقه ای او باید جنگید و مقابله کرد بلکه به اروپا هم نباید اعتمادکرد. یعنی دوره “دیپلماسی نرم تاکنونی” با دیگرکشورهای متخاصم واردفازسخت تر و عضله نشان دادن. سخنان خامنه ای مبنی بر آن که در هرجای جهان که نیازباشد حضورپیدامی کنیم و مقاومت می کنیم و باکی هم از بیانش نداریم، سپس سخنان تحریک آمیز و پرهزینه فرماندهان سپاه مبنی برحضورمستشاری در یمن که به معنی حضورگسترده تر درکنارمرزهای عربستان و دامن زدن به رقابت سنگین بین کشورها و رقبای منطقه و اعلام وجود وسازماندهی هسته های بسیجی و سازمان یافته و مسلحانه در همه جای منطقه و جهان و یا تهدید به افزایش بردموشک هائی که مرکزاروپا را هم در تیرس داشته باشد…. و اینک -باردیگر- کشاندن کودکان گسیل شده به جنگ به عرصه تبلیغات تلویزیونی، همه و همه حکایت از این رویکرد و استراتژی و تاکتیک های تازه دارد. حکایت از قصدرژیم برای حضورگسترده ترنظامی در منطقه برای باصطلاح حفظ دستاوردهای تاکنونی و کسب سودای نفوذ دردوره پسا داعش و سوریه پساجنگ داخلی و لبنانی که کفته می شود حزب اله بشدت سازمان یافته و شدیدامسلح و ورزیده شده در جنگ های منطقه ای عملا درسیاست و دولت لبنان نفوذفائقه بدست آورده است، و نیزنقاط دیگر دارد. این تصیمات خطرناک و بسیارارتجاعی و سلطه طلبانه و شیعه گرایانه اگر پیش برده شوند می تواند مصائب بزرگی برای منطقه و مردم ایران فراهم کند. کشور را به نوعی به مسیرکره شمالی بیاندازد و حلقه محاصره تازه ای در حالی که هنوز ویرانی های عمیق بجامانده دوره هسته ای تمام نشده است وارد دوره تازه هم هسته ای و هم موشکی کند و حلقه آن را بگردن مردم ایران بیاندازد. در چنین شرایطی تحلیل دقیق اوضاع و سازماندهی مقاومتی گسترده برای برون رفت از این رویکردشوم موردنیازاست برای فرونیفادن در ورطه جنگ و خشونت و فقرو فلاکت، مردم ایران باید با صدائی بلند هم به مداخله های رژیم خودی نه بگوید و هم به مداخله ها و سیاست قدرت بزرگ و بخصوص دولت ترامپ که جز به عنوان حبل المتین نجات برای رژیم و خدمت به جمع و جورکردن آرایش به هم ریخته اش نیست. باید قویا از همزیستی مساللمت آمیز و همکاری خلق های منطقه و عدم مداخله مذهب در سیاست دفاع کرد و هرگونه جنگ طلبی و کاربردخشونت برای حل اختلافات را محکوم کرد.
این دوره برزخی کنونی که در تنورآن نان سیاست های یک دوره چه بسا نامعلومی پخته می شود، می تواند سرنوشت سال های بعدی را رقم بزند. توسل به کودکان و گسیل آن ها به میادین جنگ (چون بزرگسالان تمایلی به آن ندارند) با سوء استفاده از فقر و فلاکت و بی خانمانی و ناآگاهی آن ها جنایت بزرگی است که رژیم در صورت پیشبرداستراتژی باصطلاح تهاجمی ترخود باردیگر به آن روبیاورد. چنین کودکانی طعمه های خوبی برای این آدم خواران بشمارمی ورند. قاسم سلیمانی به عنوان فرمانده قدس را که مسئول مستقیم جنگ های منطقه و ارسال این کودکان و جوانان به میادین جنگی است باید به جرم نقض مقررات جنگی و جنایت علیه بشریت موردافشاء سنگین قرارداد و چهره سازی های قلابی و منزجرکننده اش را درهم شکست و اجازه نداد که رژیم از رگ خواب باصطلاح ناسیونالیستی بخش هائی از مردم ولوآن که بصورت کاذب ریاکارانه هم صورت می گیرد، بهره برداری کند. چون که گسترش نفوذمنطقه ای تحت عنوان مذهب و برپاکردن هلال شیعه صورت می گیرد. و ناسیونالیسم با دوز کنترل شده و رقیق خود فقط مصرف داخلی دارد. این توهم خطرناک و سودای خام رژیم را که گویا دوره پساداعش دوره عروج جنبش اسلامی از نوعی شیعی و ولایت فقیهی آن است باید به شکل مفتضحانه ای به شکست کشاند. در حقیقت شکست داعش و به عقب راندن شدن آن را که رژیم با نمایشات دروغین و با شرکت نمادین قاسم سلیمانی در آخرین نبرد می خواهد آن را به حساب خود واریزکند، و حال آن که با حضورخود هم چون مجاورت بنزین برای آتش منبع تغذیه آن بوده است، باید به نقطه عطفی در شکست بطورکلی جنبش فاشیستی اسلام سیاسی از هرگونه اش دانست. یعنی که نوع اسلامی-شیعی آن باید همزمان با گونه های دیگرش به موزه بروند. نباید فراموش کرد که این سیاست فقط به معنی جنگ و سرکوب و فلاکت و آوارگی بیشتر مردم منطقه و هم چنین تشدیدفلاکت و اختناق در یران است.
اساسا این رویکرد به معنی انتقال بازهم بیشترقدرت از حواشی سیستم به مرکز-هسته ای اصلی- تمرکزقدرت واستبداد ولایت مطلقه، و لاجرم به محاق رفتن زندگی است. نشانه های ناظر براین تحولات و جابجائی در ساختارقدرت و آن چه که در زیرپوسته ساختارکنونی می گذرد فراوانند که همگی به ما درمورد بازتوزیع قدرت به سود ولایت مطلقه و مطلقه ترشدن آن هشدارمی دهند. فی الواقع جمهوری اسلامی که با انباشت بحران های بزرگ و متعددی چون اقتصادی و شکاف های درونی و شکاف مردم و نظام و بحران جانشینی و فشارهای بین المللی روبه تزایدی مواجه است به این فکراست که با فراربه جلو و توسعه طلبی در منطقه بر بحران های سترک و بعضا وجودی خود پاسخ بدهد.
علیه سیاست مرگ و جنگ که “جمهوری” ولایت فقیه بدون آن قادر به تداوم حیات خود نیست، بپاخیزیم! زندگی را در یابیم!