شهری که یک سوم از مردگانش خودکشی کردهاند، قبرستان، تفریحگاه مردم اینجاست، بیشتر خودکشیکنندگان جوان بودهاند
….برای مرد شاغل در قبرستان، خودکشی یعنی رفیقاش که تئاتر کار میکرد و یک روز قرص خورد و دیگر بیدار نشد. یعنی همان مردی که از عذاب وجدان مرگ زنش، خودش را در دستشویی قبرستان حلق آویز کرد. یعنی پسر همسایه که ورزشکار بود و هیکلی اما عمداً با ماشین کوبید به دیوار و جابهجا تمام کرد. خودکشی او را یاد سه رفیقی میاندازد که باهم قرار گذاشتند در فاصله یک ماه، یکی یکی خودشان را بکشند و همین کار را هم کردند؛ سم خوردند و حالا در همین قبرستان کنار هم آرمیدهاند. میگوید: اینجا قرار خودکشی دسته جمعی میگذارند. شنیدهام که گروه تلگرامی درست میکنند و آنجا قرار میگذارند که از فلان تاریخ تا فلان تاریخ، خودشان را بکشند…
****
روزنامه ایران: «هر روز میآمد سر قبر زنش مینشست. زنش پارسال خودش را کشته، به خاطر بیکاری شوهرش. یک روز آمده بود تمام عکسها و لباسهای زنش را سر قبر او چیده بود و بعد آمده بود همین جا توی دستشویی قبرستان، با شلنگ آب خودش را دار زده بود. اتفاقی بود که چند جوان همان موقع آمده بودند برای کارگذاشتن سنگ قبر و توی دستشویی دیده بودنش. وحشت کرده بودند؛ نجاتش دادند. فردایش دوباره آمد نشست سر قبر زنش.»
قبرستان «ایوان» زیر نور کم رمق دم غروب، آرام به نظر میرسد. نشسته بر دامنهای با صفا؛ آرامِ آرام. آرامش همان چیزی است که همه دنبالش هستند. گاهی اما تلخترین و دردناکترین راه را برای رسیدن به آن انتخاب میکنند؛ مرگ؛ مرگ خودخواسته، خودکشی. اینجا واژه غریبی نیست. آدمها از شنیدنش تعجب نمیکنند. خود شما چند نفر را بین اقوام و آشنایان سراغ دارید که خودشان را کشته باشند؟! حتماً باید فکر کنید. به ذهنتان فشار بیاورید تا موردی پیدا کنید. خدا را شکر اگر موردی پیدا نمیکنید که برای بیشتریها هم حتماً همینطور است. در ایلام اما قضیه فرق میکند. وقتی جایی زندگی کنید که رتبه نخست خودسوزی دنیا و رتبه نخست خودکشی ایران را داشته باشد، قطعاً برای یافتن افراد، زیاد به ذهنتان فشار نخواهید آورد.
«برادرم، دختر داییام، دختر عمویم» اینها در جواب این سؤال. میگوید «کسی را سراغ دارید که خودکشی کرده باشد؟» آب را ریخته روی سنگ قبر سفید مرمر و دارد آن را با دست پاک میکند. از اهالی ایوان است. همان شهری که میگویند بیشترین آمار خودکشی استان ایلام را دارد. مرد جوان چشمهای روشناش را به نقطهای دور میدوزد؛ همان جا که بلوطها با فاصله کمی از هم قرار گرفته و نواری سبز را به وجود آوردهاند: «برادرم نخستین بار 24 سالش بود که خودکشی کرد، با قرص. نجاتش دادند. بعد از آن دوبار دیگر هم خودکشی کرده به خاطر بیکاری. باز هم نجات پیدا کرد. الان 34 سالش است؛ افسرده و بیکار. اینجا مردها به خاطر بیکاری و بیپولی خودشان را میکشند، زنها هم یک جور دیگر. دختر داییام 24 سالش بود، طلاق گرفته بود. برادرهایش دائم سرکوفت میزدند که تو طلاق گرفتهای و برای ما بد است. قرص خورد و خودش را کشت؛ 3 سال پیش.
دختر عمویم هم از دست شوهرش خودکشی کرد. دو سال و نیم پیش بود. 25 ساله بود. شوهرش میخواست زن دوم بگیرد، طاقت نیاورد خودش را حلق آویز کرد. هردویشان همین جا دفن هستند.» قبرهای پلکانی روی دامنه پردرخت، حتماً هرکدام برای خودشان حکایتی دارند. زن، روی سنگ سیاه براق خم میشود تا ظرف شکلات را تعارف کند. 60 ساله به نظر میرسد؛ گرچه سن آدمهای اینجا معمولاً کمتر از آن است که به نظر میرسد. به زبان کردی قربان صدقه پسرش میرود که زیر سنگ سیاه است. تاریخ فوت: 1394. تاریخ تولد: 1362. زن میانسال که کنار او ایستاده، اهل ایوان است. میگوید: «اهالی ایوان و روستاهای اطراف مردههایشان را همین جا دفن میکنند. پسر این مادر هم مال همین روستای آن طرف جاده بوده. یک قبرستان دیگر هم هست. اما این قدیمیتر است. قبرهای این طرف جدید هستند.»
طرفی که میگوید، ضلع شرقی قبرستان «حاجی حاضر» است؛ چند کیلومتر بعد از ایوان. زن سربند سیاهش را مرتب میکند و ادامه میدهد: «اینجا خیلیها خودشان را میکشند. آدم جرأت نمیکند بچه نوجوانش را در خانه تنها بگذارد. پسر خودم دوم راهنمایی بود که میخواست خودش را بکشد، 15 سال پیش. دیر رسیده بودیم کار خودش را تمام کرده بود. بعد از آن خیلی مراقبش بودیم. اینجا جوانها زیاد خودکشی میکنند. همهاش مال بیکاری است. هیچ تفریحی ندارند. در کل استان یک سینما پیدا نمیشود. بچههای ما در عمرشان سینما نرفتهاند.» تفریح نداشتن، یعنی اینکه جوانها عصر که میشود، چندتایی دور هم جمع میشوند. کجا؟ دم در خانهها. گاهی قلیانی چاق میکنند و این، دیگر آخرِ تفریحشان است. مشکلشان اما فقط همین نیست؛ از هر که دلیل بپرسید میگوید: «بیکاری.» علی میگوید: «اینجا قبلاً زنها بیشتر خودکشی میکردند. الان مردها بیشتر خودشان را میکشند.» لابه لای قبرها دنبال مزار پدربزرگش میگردد، پدربزرگ مادریاش. جوان است؛ 32 ساله، لیسانسه. خودش «چرداول» زندگی میکند. در مسیری مخالف ایوان. هردو شهر از ایلام حدود 40 دقیقه فاصله دارند. در دو جهت مختلف. آنجور که میگوید، بارها به خودکشی فکر کرده: «آمار خودکشی اینجا بالاتر است، دره شهر هم همینطور. اینجا جوانها بیشترشان تحصیلکردهاند، مردم باهوشی دارد. من خودم لیسانس عمران دارم. به خاطر بیکاری مجبور بودم چند سال وردست کسی کارگری کنم که سواد نداشت. خیلی برایم سخت بود، ناچار بودم. حالا در یک شرکت پیمانکاری کار میکنم. مادرم ایوانی است. زبان ایوانیها، کلهر است. یکی از شاخههای زبان کردی. اینجا آب و هوای خوبی دارد اما محروم است. امکاناتش از جاهای دیگر کمتر است. تقریباً هیچ امکاناتی ندارد. به اینجا نمیرسند. انگار ایوان از روی نقشه محو شده. حتی مسیر عبور زائران را جوری قرار دادهاند که از اینجا گذر نکنند. در این شرایط تنها کاری که به ذهن خیلیها میرسد، خودکشی است. اصلاً خیلی وقتها جوانها که دور هم جمع میشوند، وقتی میخواهند از هم خداحافظی کنند، به شوخی میگویند: خب من بروم خودم را از دره پرت کنم. این شوخیها را بارها عملی کردهاند. دوست دوران بچگی خودم چند سال پیش به همین شکل خودش را کشت. درست روز عقدکنانش. روزی که باید بهترین روز زندگی آدم باشد. نامزدش گفته بود من خانه پدرت نمیآیم زندگی کنم. او هم چون پول نداشت برای زنش خانه بگیرد، خودش را کشت. اگر جوانها کار داشته باشند، اگر پول داشته باشند، زن میگیرند و به زندگی امید پیدا میکنند.»
امید به زندگی همان چیزی است که وقتی نباشد، آدمها به مرگ فکر میکنند؛ خصوصاً جایی که مرگ خودخواسته برایشان یک جورهایی به شکل یک سنت قدیمی درآمده. «قبلاً زنها بیشتر خودکشی میکردند. حالا اما خودکشی میان مردها بیشتر است. زنها بیشتر خودسوزی میکردند. حالا خودسوزی کمتر شده. نه اینکه نباشد.» مرد این را میگوید و به سمت بالای قبرستان اشاره میکند: «دو تا خواهرم اینجا هستند که به فاصله کمتر از یک سال از هم خودسوزی کردهاند. هردو هم به خاطر آزار و اذیت شوهرهایشان. بیست و سه چهار ساله بودند. فاطمه و زهرا.» قبرهای فاطمه و زهرا را نشان میدهد؛ با فاصله کمی از هم. «اینجا بیشتر کسانی که خودکشی میکنند، زیر 30 سال هستند. آدمهای مسنتر هم داریم که خودکشی کنند. یک پیرمرد 80 ساله بود که خودش را حلق آویز کرد. همان روز از مصالح فروشی طناب گرفته بوده. کسی فکر نمیکرده که بخواهد خودش را بکشد. الان بیشتر خودشان را حلق آویز میکنند. بعضیها هم با اسلحه خودکشی میکنند.»
مرد جوان خودش هم به خودکشی فکر کرده. 38 ساله است. لیسانس مدیریت دارد. میگوید: «خود من اگر درآمد داشته باشم، ازدواج میکنم. اینجا خیلیها سنشان بالای 40 سال میرود و نمیتوانند ازدواج کنند. مجبورند خودشان را بکشند. بعضیها حتی زن و بچه هم دارند و خودکشی میکنند. همسایه خودمان با دو تا بچه خودش را کشت. پولی که برای تهرانیها پول خرد ته جیبشان است، برای مردم اینجا زیاد هم هست. طرف آنقدر قرض میگیرد که دیگر میبیند نمیتواند پساش بدهد و چارهای نمیبیند جز اینکه خودش را بکشد. حالا این قرضی که میگویم فکر نکنید خیلی زیاد است، طرف برای اینکه 10 میلیون قرض داشته، خودش را دار زده. الان جوانهای ایوان اگر خیلی شانس آورده باشند، عسلویه و بندرعباس مشغول شدهاند. آنهایی که اینجا هستند بیکارند. خیلیهایشان معتاد شدهاند. از بچه 10 ساله اینجا معتاد داریم تا پیرمرد 80 ساله.»
قبرستان، تفریحگاه مردم اینجاست
سوسوی چراغ مزارها در تاریکی واپسین دقایق غروب، حالتی روحانی به فضا داده است. صدای باد بین درختان میپیچد و بوی گیاهان را پخش میکند؛ بوی علف و گندم سوخته. خوشههای گندمِ پیرامون بعضی سنگ قبرها را سوزاندهاند تا مزار، پیدا باشد.
کارش در قبرستان است. میگوید: «شغلم را دقیق ننویسید، اسمم را هم نیاورید. اینجا کوچک است سریع معلوم میشود.» خودکشی برایش کلمهای آشناست. مثل خیلی دیگر از اهالی ایوان و شهرهای دیگر ایلام. مثل همان جوان مهرانی که آستینهایش را بالا زد و دستهایش را که جای سوختگیهای عمیق رویشان مشخص بود، نشانم داد و گفت: «یک روز بعد از ظهر در خانه تنها بودم. اعصابم خراب بود؛ پیت بنزین را توی حیاط روی خودم خالی کردم و کبریت کشیدم. همسایهها از بالای دیوار توی حیاط پریدند و نجاتم دادند. کاش نجاتم نمیدادند. الان بیکار و بدبختم. مرده بودم راحت میشدم. آن موقع 29 سالم بود. خیلی شبها خواب میبینم که آتش گرفتهام. هراسان از خواب میپرم.»
برای مرد شاغل در قبرستان، خودکشی یعنی رفیقاش که تئاتر کار میکرد و یک روز قرص خورد و دیگر بیدار نشد. یعنی همان مردی که از عذاب وجدان مرگ زنش، خودش را در دستشویی قبرستان حلق آویز کرد. یعنی پسر همسایه که ورزشکار بود و هیکلی اما عمداً با ماشین کوبید به دیوار و جابهجا تمام کرد. خودکشی او را یاد سه رفیقی میاندازد که باهم قرار گذاشتند در فاصله یک ماه، یکی یکی خودشان را بکشند و همین کار را هم کردند؛ سم خوردند و حالا در همین قبرستان کنار هم آرمیدهاند. میگوید: «اینجا قرار خودکشی دسته جمعی میگذارند. شنیدهام که گروه تلگرامی درست میکنند و آنجا قرار میگذارند که از فلان تاریخ تا فلان تاریخ، خودشان را بکشند. همهاش هم از بیکاری و افسردگی. اینجا چند تا کارخانه داشتیم که تعطیل شده. حالا نه اینکه فکر کنید خیلی کارگر داشته، بعضیها با هزار بدبختی ماشین میخرند که مسافرکشی کنند، مسافر هم نیست. بعضیها رفتند آلمان پناهنده شدند. اگر مانده بودند، آنها هم خودشان را میکشتند. اینجا مثل تبعیدگاه است.»
تن آدم از شنیدنش میلرزد. خودکشی دسته جمعی! قراری عمومی برای مرگ خودخواسته: «میخواهند از زندگی انتقام بگیرند انگار. خیلیها هستند که قبلش اعلام میکنند که مثلاً فلان موقع میخواهیم خودمان را بکشیم. خیلی وقتها جدیشان نمیگیرند. خودشان را میکشند. تمام دردها تمام میشود؛ غصه بیکاری و بیپولی و سرکوفت بقیه. آخریناش همین 40 روز پیش بود. پسر جوان تحصیلکرده و ورزشکار. قبلش هم یک خانم مسن بود. بچه و نوه داشت. او هم خودش را حلق آویز کرده بود. اصلاً یک سوم این قبرها که میبینید، خودشان را کشتهاند. اینجا آمار سکته هم بالاست. همهاش از غصه. نه کار هست و نه تفریح. مردم پنجشنبه و جمعه توی این گرما از دو بعدازظهر میآیند توی قبرستان مینشینند تا غروب، چون تفریح دیگری ندارند.»
بیشتر خودکشیکنندگان جوان بودهاند
در ایلام از هرکسی سؤال کنید، چند نفری را سراغ دارد که دست به خودکشی زدهاند. بالا بودن آمار خودکشی در این استان، بهانه پژوهشهای مختلف در این رابطه شده که نتایج حاصل از آنها، رابطه مثبت و معنیداری بین میزان خودکشی و نرخ بیکاری را در این استان نشان میدهد؛ استانی که از نظر موقعیت جغرافیایی، منزوی است و جزو کم برخوردارترین استانها به شمار میرود. رتبه اول ایلام در خودکشی در ایران و خودسوزی در دنیا، سبب اجرای طرح پژوهشی «مکانیابی خودکشی در استان ایلام» در چند سال گذشته شده است. هدف طرح این بود که با استفاده از اطلاعات خودکشیکنندگان ازقبیل سن، جنس، میزان تحصیلات، وضعیت تأهل، وضعیت اشتغال، وسیله مورد استفاده، نتیجه اقدام، محل سکونت، فصل، ماه و روز خودکشی، وضعیت دقیق خودکشی در استان ایلام در سطوح مختلف در قالب نقشه نشان داده شود. بر اساس نتایج حاصل از اجرای این طرح، بالاترین میزان خودکشی در شهرستانهای ایوان و درهشهر و پایینترین میزان هم در دهلران و مهران دیده شد. علی موسینژاد، عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی ایلام که از مجریان این طرح است در این باره میگوید: «میانگین سن اقدام به خودکشی در استان، 25 سال است که البته در شهرستانهای ایلام، ایوان و آبدانان، میانگین سنی جوانتر است. میانگین تحصیلات اقدامکنندگان هم افزایش یافته تا جایی که حتی دارندگان مدارک کاردانی، کارشناسی، کارشناسی ارشد و حتی پزشکی هم سهم عمدهای از اقدامها را به خود اختصاص میدهند.»
حساسیت این پدیده تا آنجا پیش رفت که امسال کمیته استانی بررسی وضعیت سلامت روان و پیشگیری از خودکشی در دانشگاه علوم پزشکی ایلام برگزار شد تا شاید راهکارهای مناسبی برای جلوگیری از این پدیده اندیشیده شود. دکتر علی دل پیشه، رئیس دانشگاه علوم پزشکی ایلام اطمینان میدهد که این دانشگاه، تمام توان و ظرفیت خود را برای اجرای سیاستهای ابلاغی وزارت بهداشت در زمینه سلامت روان به کار خواهد گرفت. همچنین در این راستا از توان و ظرفیت مراکزی همچون تحقیقات آسیبهای روانی و اجتماعی، دانشکده پزشکی و گروه روانشناسی و روانپزشکی دانشگاه برای تحقق اهداف مربوط به پیشگیری از آسیبهای اجتماعی و روانی به کار گرفته خواهد شد تا از بروز خودکشی در استان پیشگیری شود.
محمدرضا مروارید، استاندار ایلام نیز با تأیید اینکه ایلام بالاترین نرخ خودکشی را در کشور دارد، میگوید: «افسردگی، دامنگیر جوانان ایلامی است. البته آمار خودکشی در سه سال اخیر کاهش داشته اما هنوز مواردی داریم.»
در شهرهای استان ایلام، در مهران و ملکشاهی و چرداول و سیروان، از هرکه در مورد خودکشی پرسیدم، گفتند برو ایوان. ایوان، شهر خوش آب و هوای استان با درختان بلوط که بیش از هرجای دیگر متراکم و پیوسته است، آنقدر قصههای غم انگیز دارد که آدم به خیالش هم نمیرسد روزهای شادی هم داشته است. تفریح برای جوانهای ایلامی یعنی همان چند ساعتی که دور هم جمع میشوند، حرفهایشان زود ته میکشد، خیره میشوند به مقابل. منظرههای تکراری، بیامید به آینده.
منبع: ایران پرس نیورر