یکی دو روز قبل از مراسم سالگرد ، جوانی برایم چنین پیام گذاشت :
مادر عزیزم درود . یه درخواستی دارم البته اگر امکانش بودبرایتان
من پنجشنبه یک یادگاری حتی یک مداد یا خودکار از طرف ریحانه میخواهم داشته باشم…ببینید در صورت امکان برایم بیاورید
قبلا هم کسانی خواسته بودند از وسایل ریحان ، چیزی به یادگار بگیرند و من همیشه جواب منفی داده بودم . اما آن روز برای اولین بار به این جوان که هرگز پیش از آن ندیده بودم گفتم :
یک مداد ریحان رو برات میارم.تراشیده نیست . من دست نمیزنم و وسایل رو همونجوری نگه میدارم ولی اگر تو خواستی خودت بتراش.
او جواب داد:
منم روزی میتراشم که بتوانم باهاش از آزادی ایرانم بنویسم.
برایش عکس مداد و تراش کهنه ای که در وسایل ریحان بود فرستادم.
پنجشنبه ، دو ساعت پیش از شروع مراسم ، این جوان ، مداد را از من گرفت. دیشب برایم پیامی داد :
حلالم کنید. اون یادگاری ها را ازم گرفتند…کلا امانت دار خوبی نبودم . ولی پازلم کامل شد..برایم حقیقت مشخص بود اما یقینم بیشتر شد
این همان جوانی ست که ابتدای مراسم دستگیر شد و غروب آزاد شد . فهمیدم وقتی مداد و تراش را به ان جوان دادم ، مامورها دیده و براشفته اند . چرا که حتی از مداد نتراشیده و کهنه ای که اسم ریحان رویش باشد وحشت میکنند . وگرنه هیچ دلیلی برای ضبط چنین اشیایی وجود ندارد . البته شاید مامورها هم دوست دارند یادگاری از ریحان داشته باشند . هر وقت چشمشان به ان دو مداد و تراش بیفتد بدانند هنوز دخترانی هستند که در مقابل خواسته های فرعونهایی در لباس مامور امنیت میایستند و میگویند : نه . حتی به قیمت جان .
پ . ن : ماموری که این اشیا را برده باید به من بازگرداند . 9 سال قبل ، بازپرس شاملو که ریحان او را سوسمار پیر لقب داده بود ، نامه هایی از ریحان را گرفت و پس نداد. همان نامه ها که روی نوارهای باریک کاغذهایی که از سطل زباله هواخوری انفرادی اوین پیدا کرده بود نوشت . برای سیستم مامور معذور ساز ، بسیار ننگین است دزدیدن مداد و تراشی کهنه . البته اگر از نام و ننگ چیزی آموخته باشند .
goo.gl/tnyo4y @FreedoMessenger
شعله پاکروان