در نظام مذهبی اشغالگر ایران، رواج فقرفرهنگی وفقر اقتصادی روز بروز افزایش میابد و بزرگترین پدیده آن رشد نا امنی وبزه کاری درجامعه است.
خیابانهای شهرهای ایران، مکانیست که کودکان کار، تنفروشان، بیخانمانها، معتادین و حاشیهنشینها، روز و شب را درآنها سپری میکنند. بسیاری از اینان ناخواسته و بنا به شرایط اجتماعی، اقتصادی و اجتماعی دربیغوله هائیکه این حکومت نا لایق و خود کامه اسلامی برآنها تحمیل کرده ، زاده میشوند و رشد میکنند. آنها دراین حکومت فاسد حق و حقوقی ندارند، از هیچگونه امکان رفاهی بهره ای نمیگیرند و مداما درمعرض آزار و اذیت تن و روان قراردارند.
کودکان بیسرپرست خیابانی وکودکان کار، بخش بزرگی از محرومین جامعه را که بسیار آسیب پذیرترند تشکیل میدهد. گناه آنان این نیست که درسایه حکومت اوباشان دزد، زاده شده وبدون حمایت سازمانهای مددکاری اجتماعی که بودجه های کلان خود را حیف و میل میکنند در چنین وضعیت دشواری قرار بگیرند. آنها درخانواده های نابسامان و آشفته، محروم ازآموزش و بهداشت، نبود گذران دوران کودکی متعادل ومطلوب، بزندگی خیابانی، توام با ترس و دلهره، ظلم و تبعیض در محیط کار ناچارند. این کودکان با انبوه مشکلات زندگی که نمیبایستی درمعرض آن قراربگیرند بگونه ای میسازند. تا آنها نیز با انبوهی ازمشکلات تن وروان، بزرگسالانی نا متعادل همانند افراد محروم و مستمندان بزرگسالی که در گوشه و کنارشهر ها بسیارند، بشوند.
نحوه تغذیه، پرورش، آموزش و فضای رشد کودکان موجب میشود، فردی مفید، خردمند ونیکوکار یا مضرو تبهکار، تحویل جامعه انسانی گردد. ایجاد فضای مناسب برای رشد ونمو وآموزش، پرورش کودکان، جزئی ازوظائف یک حکومت مردمی درجامعه ای پیشرفته ودوراندیش است. آموزش، پرورش، نحوه زندگی و فضای رشد کودکان درهرجامعه ای مستقیما رابطیست درپیش گیری ازافزایش تبهکاری. برای مثال کودکانی که محروم ازمهر وعطوفت، تغذیه نا کافی، فقدان آموزش و پرورش، در فضائی نامناسب وشاید آلوده به بزهکاری، فحشا واعتیاد، رشد میکنند، باکسب تجربیات و آموزه های ناپسند آینده ای بس تاریک ونامعلوم در پیش داشته، بیقین درمیان آنان گروهی از تبهکاران بثمر خواهند رسید.
در ایران امروز میلیون ها پسربچه بجای حمل کیف کتاب و رفتن به کلاس درس، کمر زیر بار کیسه زباله و سنگ و خاک خم کرده و با حسرت و حیرت و حسادت به کودکان دیگر خیره شده، از خود میپرسند چرا من نه؟ دختربچه هائی از سنین پائین مورد تجاوز و هتک حرمت قرار میگیرند و در نوجوانی بچه به بغل، تکدی کنان سر چهار راه ها در جستجوی لقمه نانی سرگردانند. این پسران، دخترکان و بچه هایشان چه آینده دارند؟ اینان با حسد، کینه وعقده هایشان از ظلمیکه متحمل شده اند درنوجوانی، با آرزوی انتقام و خودتخریبی و خودآزاری و دیگر آزاری، قدم به اجتماع می گذارند و برای ثروتمندشدن و بهترزیستن، اجبارا در بیغوله ها و مراکز فساد و زندانها از بزهکاران حرفه ای آموزش میگیرند.
درمیان آنان زنان ومردانی رشد میکنند که با فقر و اعتیاد، زباله گردی، دله دزدی و فروش مواد مخدر و رفت و آمد مداوم به زندان ها به بن بست رسیده، اغلب از روی ناچاری و بیکاری، به قاچاق مواد مخدر، دزدی و قتل روی آورده درنهایت درملاء عام برای عبرت دیگران اعدام میشوند. اعدام درملاء عام یکی از مجازاتهای بیرحمانه و خفت باریست که در جمهوری اسلامی برای ایجاد رعب و وحشت در بین مردم همه روزه اجراء میشود. رژیم اسلامی از اعدام برای ترساندن و سرکوب استفاده میکند. حکومت و جامعه ایکه حقوق بشر را لگدمال میکند، عدالت اجتماعی را رعایت نمیکند، در مورد کودکانش بی توجه واهمال کاراست، با مجازات واعدامها نیزکاری ازپیش نمیبرد. همانگونه که در جمهوری اسلامی ده ها هزار حکم اعدام کوچکترین اثری بر رشد جرم و جنایت نداشته حتا نشانگرافزایش آن است. مبارزه با جرم وبزهکاری، بدون از میان بردن و ریشه کن کردن عوامل حکومتی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی آن مقدورنخواهد بود.