حزب سکولار دمکرات ایران

آزادی

زندگی بشربا برخورد و ترکیب دو سلول جنسی دربطن مادر شروع شده پس از طی مرحله جنینی با زاده شدن، بدون هرگونه تبعیض به آزادی، برابری، شان، مقام وحقوق انسانی دست میابد. درهرجامعه ای فضای رشد، آموزش وپرورش، نحوه زندگی خانوادگی واجتماعی کودک، رابطه مستقیم با شخصیت و شاخص رفتار واندیشه او دربزرگسالیست. اختلال یا نقض آزادی وحقوق انسانی، همراه با خشونت در کودکی ، موجب عواقبی وخیم وغیر قابل کنترل درجوانی و بزرگسالی میگردد. لذا رعایت آزادی وحقوق کودکان مهم ترین اصل رشد ونمو به انسان هائی آرام، متعادل وآزاده میباشد. افرادیکه ازآزادی، برابری، شان، مقام وحقوق انسانی بهرمندند، به محدوده ومرزآزادی وحقوق بشری واقف بوده و میدانند این محدوده هنگامی پایان میابد که با آزادی وحقوق دیگران تلاقی کند. لذا به آزادی وحقوق دیگران تجاوز نکرده وحرمتشان را حفظ میکنند.

تقریبا هفت هزارسال پیش هنگامیکه بشریکجانشین شد، دریافت کرد؛ که احترام به آزادی وحقوق دیگران و همیاری برای اداره جوامع کوچک یا بزرگ بشری اصلی مهم برای زندگی در صلح ومسالمت است. در واقع بنیان دمکراسی از همان زمان در جوامع بشری گذاشته شد. لذا پیشینه دموکراسی، از اصول وقواعد طبیعی وزیستی بشر سرچشمه میگیرد. یعنی؛ هرانسانی درحالتی برابر ودرآزادی زاده میشود. او ازهنگام زاده شدن بدون تفاوت در جنسیت، رنگ پوست، نژاد، زبان، عقیده، ملیت، تابعیت، سن و محل سکونت، بطورغیر قابل برگشت به حقوق مسلم وابدی بشری نائل شده وهمیشه ازآن برخوردار میباشد. از اینروبرابری شان، مقام و حقوق انسانی،غیر قابل تنزل وتغیرنا پذیربودن آن پایه واساس دمکراسیست. دمکراسی یک فرایند است که بطور طبیعی درنهاد بشر موجود نیست، هنگامیکه لزوم آن احساس شد، میباید تمرین و فراگیری گردد. کوچکترین واحد هراجتماعی خانواده است، فراگیری وتمرین آزادی ودمکراسی را باید ازخانواده آغازکرد.

پیشینه دمکراسی بطور آکادمیک به سولون شاعر، سیاستمدار و قانونگذار آتنی میرسد. اواولین کسی بود که درکنار فرهنگ وادب، اندیشه دمکراسی را با قانون ‌گذاری ونوشتن آن، بصورت دمکراسی آتنی ۲۶۰۰ سال پیش برپا کرد. با مرگ سولون قوانین او هم فراموش شد، ولی نام او بعنوان بنیانگذار دمکراسی بثبت تاریخ رسید. پریکلس سردار و سیاست مدار برجسته آتنی، (۴۶۱ـ ۴۳۱پیش ازمیلاد مسیح) “دمکراسی شهر آتن” را که به آن”حکومت مردم” میگفت، صد سال بعد ازسولون، دوباره احیا کرد. با مرگ پریکلس (۴۳۰ق از م) دمکراسی برای مدت مدیدی ازجوامع بشری حذف شد.

روم ۲۳۰۰سال پیش با پیروی ازمدنیت یونان، جمهوری تشکیل داد و آنرا با دیکتاتوری پیوند زد. بهنگام بحران سیاسی با پیشنهاد سناتورها به فردی مقام “دیکتاتور” واگذار میشد. حکومت وارتش تا پایان بحران دراختیار دیکتاتور بود ودر خاتمه کار اگر خود دیکتاتورکنار نمیرفت کشته میشد. با آغازامپراطوری ، دوران جمهوریت ودمکراسی نمایشی درروم خاتمه یافت. سپس پذیرفتن مسیحیت روم را دراستبداد دینی فروبرد و پاپ های کاتولیک به امپراطوری ادامه داده، بنام قوانین الهی اروپا را با فساد و خرافات، جهل و تفتیش عقاید، شکنجه واعدام، قرن ها تحت سلطه گرفتند. شاید فساد وستمکاری کلیسا، درپیدایش مقاومت مردم ومخالفت با قوانین کلیسا، همچنین تدوین قوانین مدنی وحقوق بشری اروپا مؤثر بوده است. انقلاب های سالهای ۱۶۲۴ و ۱۶۸۸موجب شد مردم بریتانیا بیک ”قانون اساسی” دست یابند، که در آن پارلمان بعنوان دستگاه قانون گذاری مشخص شده بود. آزادی بیان اندیشه و آزادی انتخابات حقوق مسلم افراد شناخته شده و حرف آخربا پارلمان بود. حتی فرامین شاه بدون تصویب پارلمان ضرورت اجرائی نداشتند. پادشاهی مشروط و محدود گردید، حکومت اشراف زمین دار بتدریج به حکومت طبقه متوسط ومردمی تبدیل شد. در نتیجه دمکراسی طبقه متوسط دربریتانیا تحول سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بوجود آمد. دمکراسی ولیبرالیسم انگلیسی بتدریج دراروپا جا بازکرد وپخش شد. از اینرو میتوان گفت دو هزارسال بعد از یونان قدیم، بنیان وسنگ بنای دمکراسی دولتی (۱۶۸۸) دربریتانیا گذاشته شد.

بخاطر تحول سیاسی، فرهنگی واقتصادی، درقرن هجدهم، خروج اروپا ازقرون وسطی شتاب بیشتری گرفت، استبداد مذهبی واختیارات پادشاهان بمرورمحدود شد. انقلاب کبیر فرانسه برعلیه فساد حکومت استبدادی شاه و قدرت کلیسا در۱۷۸۹میلادی، بر اساس اندیشه روشنفکرانی چون منتسکیوٍ، روسو، بوفن، ولتر، کندیاک، مورلى، بنیان استبداد شاه و سلطه کلیسا را بکلی در هم شکست و سکولاریسم را نهادینه کرد. اصول دمکراسی توسط موسسان انقلاب فرانسه در اعلامیه حقوق بشر همراه با سکولاریسم مدون گردید. جدائی قوانین کلیسا ازحکومت (سکولاریسم) وافکارواندیشه آزادیخواهی از فرانسه به آمریکا رسید وموثرترین عامل طغیان مردم استعمارزده آنجا برعلیه حکومت انگلستان شد. آمریکائی ها با بهم پیوستن ۱۳ منطقه و مبارزه همبسته توانستند ازانگلستان جدا شده و حکومت آزاد و مستقل فدرالی را (بسال۱۷۷۶) بنیان نهند. اعلامیه جهانی حقوق بشر یادگار جاویدان رستاخیزاروپاست که دراعلامیه استقلال آمریکا (۱۷۷۶) آنرا بطور کاملترنوشتند.

درسال ۱۸۴۶ میلادی درکتابی بنام “سکولاریسم انگلیسی” نویسنده آن؛ جورج ژاکوب هالیواک بریتانیایی، برای اولین بار واژه سکولاریسم را این چنین تعریف کرد: “سکولاریسم شیوه و قانونیست برای بیآلایش زیستن انسانها، وتنها ویژگی برای بهبود روند زندگی اجتماعی بشر”. باید توجه داشت که سکولاربودن ضدیت با دین ومذهب نیست. سکولاریسم بستری برای خردمندی، معرفت، عقلانیت، ارزش‌ها و کنش ‌هائیست که از نفوذ دین ومذهب مصون میمانند وآلوده بخرافات نیستند. سکولاریسم میگوید: دانش‌ ودانستنی‌ها سکولارند وموجب روشنائی ذهن واندیشه ورشد وسعت دید میشوند. نقطه مقابل سکولار، توهم و خرافه گرائی، درارتباط با دین و مذهب است. خرافه گرائی، ازنادانی وتعصب، ترس ازناشناخته ها، درک نادرست رابطه علت ومعلول، از باور داشتن به امداد هاغیبی، سحرو جادو، جن وارواح برمیخیزد. افراد دیندار معمولا، متوهم، خرافه گرا وپایبند به قوانین ومحدودیت های واپسگرا وتمامیت خواه دین ومذهبند، در نتیجه باورمند به آزادی ودمکراسی نیستند. جامعه شناس بسیار توانای آلمانی “ماکس وبرمیگوید: ”سکولاریسم بهترین راه برای توهم‌ زدایی از جهان است”.

پس ازیکجانشینی بشرافراد متوهمی خود را پیامبران خدائی تخیلی و نمایندگان یا فرستاده شده ازطرف ایزدی موهوم مینامیدند، ادیان توحیدى را بنیانگذاری کردند. نایبان و نمایندگان الهى، بتدریج ازنیروى عظیم پیروانشان قدرتى بزرگ بوجود آوردند. براى بهره برداری ازاین نیروى عظیم، با توجیه واشاره به مشیت واراده الهى, با تصرف قدرت، ثروت و ابزارکار, استفاده از آنها را فقط به پیروانشان اختصاص داده، خیل دینکاران ومبلغین را برای پیشبرد اهدافشان تشکیل دادند. آنها بتدریج موجب اخلال درنظم وترتیب وصلح وامنیت بشرشده، زندگی بشر را درجنگهای مذهبی وستیزش وخونریزی با دیگرادیان تباه کردند. باایجاد وبسط خرافات وتوهمات, درپابرجائى اعتقاد وایمان به ایزدی توانا کوشش نمودند. بشرمیبایستی هزاران سال دورانى دردناک وپرزحمت ومشقت را با پرداخت جان، مال وهزینه فراوان برای رضای خدا وپیامبرانش طى میکرد. پاسداران دین غوطه ور در ثروت، مکنت و قدرت، توانستند دررابطه با آفرینش وپیدایش جهان, صد ها سال بشررا کاملا سردرگم کرده و کاوشگران را دربررسى و پژوهش ها محدود نمایند. بهر حال دین ومذهب را سدی برای رشد و نمو علم ودانش قرار داده در عینحال با آزادی ودمکراسی رابطه ای پرتنش داشتند و دارند. بنابراین، سکولاربودن یعنی؛ در آزادی زیستن انتخاب بهترین، ممانعت ازدخالت دین ومذهب وشریعت در امورحکومتی وقوانین مدنی. بطور خلاصه؛ حکومت، با جلوگیرى از دخالت اعتقادات دینی-مذهبى در امور مدنی سیاسی نباید اجازه دهد که پیروان یک آیین عقاید مذهبى خود را در سیاست دخالت دهند، قوانین خود را برجامعه تحمیل کرده، با سوء استفاده از آن، افراد بشررا به موالیگری وادارکنند. در یک جمله مى توان گفت سکولار بودن یعنی قوانین دین ومذهب را از عرصه سیاست و قوانین اجتماعی دور داشتن. دریک جامعه هوشمند، بردبار، عاری ازپیش داوری وتعصب، بدون خرافات وخشونت (سکولار)، مردم برای بهتر زیستن، آگاهانه نمایندگانی شایسته ونیکورفتار برای اداره امور جامعه انتخاب میکنند وبا درک واقعیات، زندگی اجتماعی را با آرامش، دوستی وروشنگری بنیان میننهند، تا بتوانند همه باهم همبسته درجهت پیشرفت کوشش کنند.

آزادی ودمکراسی یا حاکمیت مردم (قدرت با ملت)، هنگامی بثمر میرسد که پیشنیازآن یعنی سکولار بودن در جامعه مورد قبول اکثریت مردم قرارگیرد. ازاینرواندیشه و باور به سکولاریسم، برآنست که هیچ دینى نباید در جامعه از موقعیت خاصى برخوردار بوده، همه ادیان و مذاهب و پیروان آنان از نظر حقوقی وقانونی، یکسان وبرابرمورد احترامند. از منظر سکولاریسم، ادیان و مذاهب محترمند و اعتقاد به آنها یا هر اعتقاد دیگری امری شخصی و خصوصی بوده، بدون دخالت درکارهای عمومی مشکلی ایجاد نمیکنند. از این جهت سکولاربودن، مهمترین پیشنیاز دموکراسی (حاکمیت وحکومت مردم)، دریک نظام سیاسیست که رای مردم نقش تعیین کننده داشته ودولت، تابع اراده مردم بوده، تا بتواند بدون هرگونه تبعیض، ضامن پرداخت حقوق فرد فرد شهروندان باشد. سکولار بودن، مخالقت با دین و مذهب نیست، بلکه محترم داشتن آن امری شخصی وخصوصی هر فرد است. بهرحال منظوراز سکولاریسم، عدم دخالت دین ومذهب وقوانینش درامورمدنی، سیاسی وحکومتیست. بعبارت دیگر؛ جلوگیری از نفوذ دین ومذهب وقوانین مطلقش در امور و قوانین جامعه انسانی. زیرا ادیان، مذاهب وبانیان آنها بمراتب افزونترازنیکی، تبهکاری و جنایت درحق بشرروا داشته اند.