حزب سکولار دمکرات ایران

Dr. Moradkhani
پرسش مهم و اساسی امروز جامعه ايرانی چرايی مخالفت با رژيم ولايت فقيهی حاکم بر ايران نيست. تشريح و تحليل نادرستی ساختار اين رژيم ، معرفی جنايتها و خباثتهای سردمداران اين رژيم و بطور کلی اثبات ماهيت ضد بشری حکومت اسلامی همواره تلاش و کنش جامعه مخالف بوده و خواهد بود. مقاومت در برابر گفتار ، پندار و کردار غلط جمهوری اسلامی از ابتدای تولد اين رژيم آغاز شد و خوشبختانه می بينيم که امروز اکثريتی قابل توجه از هم ميهنانمان به اين باور درست رسيده اند که حکومت تحميلی ولايت فقيهی نتوانسته موجب رشد و تکامل جامعه و خوشبختی مردمانش بشود . به يقين داشتن نظامی شايسته تر حق مسلم مردم ايران است.
حرکتهای اعتراضی در داخل و خارج از کشور کم نبوده اند و کم نيستند. مردم با استفاده از هر فرصتی بارها و بارها انزجار خود را از اين رژيم ابراز داشته اند. همين روزها شاهد خيزش خودجوش مردم در برابر عمل شنيع اسيدپاشی و اعدام ريحانه جباری بوديم.
و اما چرا جامعه مخالف جمهوری اسلامی (اپوزيسيون داخل و خارج از کشور)، با وجود داشتن توان و نيروی هنگفت و موافقت اصولی و قلبی اکثريت مردم و جامعه بين المللی نتوانسته است تا به امروز حرکتهای مردم را پشتوانه و برنامه ريز باشد و به هدف استراتژيک خود که سرنگونی اين نظام است برسد ؟
در پاسخ به اين پرسش اساسی ، آسيب شناسی های فراوانی از جانب تحليلگران و انديشمندان جامعه ايرانی شده است ولی متاسفانه پراکندگی و مخصوصا حاشيه پردازیهای معمول ، در اين مورد نيز ، موجب دست نيافتن به نتيجه شده است. هدف اين مختصر اشاره به افکارو سياستهايی که در جامعه ايرانی مرسوم هستند و عواملی مهم و اساسی در ناکامی اپوزيسيون شده اند ، و همچنين تاکيد بر لازمه کنار گذاردن اين تفکرها و سياستهاست.
قبل از مرور و نقداين تفکرها و سياستها ، بر وجود دو عامل مهم بقای جمهوری اسلامی ، که برخواسته از ماهيت خود رژيم هستند ، تاکيد بايد نمود .
نخست :استفاده ابزاری رژيم از مذهب.
دوم : سرکوب و شقاوت رژيم در برخورد با مخالفين.
بر کسی پوشيده نيست که جمهوری اسلامی به اسم مذهب اسلام آمد و هنوز هم ادعای اسلامی بودن را دارد. البته چه بسيار بودند و هستند از جامعه روحانيت که جمهوری اسلامی را اسلامی نمی دانند و بخصوص رهبر آن را حتی مجتهد نمی شمارند. در عمل نيز سردمداران رژيم نشان داده اند که بجز استفاده ابزاری از مذهب برای رسيدن به مال و جاه و ماندن در قدرت دغدغه ای ديگر را ندارند. هر عمل شنيع و هر جنايتی را با استفاده از حربه مذهب توجيه می کنند و از ضد و نقض گويی هم باکی ندارند ، اما مردمان را همواره از خطر نابودی مذهبشان می ترسانند ! در صورتی که هدف مخالفين و بطور کلی مردم ايران مبارزه با مذهبنبوده و نيست. هدف کنار گذاردن مشتی خبيث و جنايتکار است که به تزوير دين و با استفاده از زور در قدرت مانده اند. کنار گذاردن اسلام سياسی علی خامنه ای ، اسلام را نه تنها از بين نخواهد برد ، که به يقين موجب رشد و تکاملش نيز خواهد شد . واقعيت های اجتماعی امروز در کشور به اصطلاح اسلامی تحت حاکميت علی خامنه ای نشان می دهند که بسيار همان مردمانی که روزی مسلمان بوده اند ، اسلام را حتی از قلب خود بيرون رانده اند. اسلام سياسی و حاکميت مستبدانه آن در جامعه ، نتيجه ای به جز زيان برای خود اسلام نداشته است.
اما آيا عامل استفاده ابزاری رژيم از مذهب ، اگر عوامل ديگر نمی بودند ، برای خنثی کردن مخالفين کافی می باشد ؟ به باور نگارنده اين عامل به تنهايی به هيچ وجه کافی نبوده و نيست. آنهايی که از مقابله با رژيم به حرمت مذهب واهمه دارند سخت در اشتباهند و آنهايی که نيز هنوز جامعه ايرانی را مذهبی می پندارند ، واقعيتهای اجتماعی را نمی خواهند ببينند. بديهی است که مشقات و عادات اجتماعی و همچنين ترس از سرکوب موجب شده است که آمار درست از ميزان غير مذهبی بودن ايرانيان ممکن نباشد ، ولی شواهد اخباری و سردی دکانهای آخوندی بر اين واقعيت سخت تاکيد دارند.
عامل مهم دوم که به مانند عامل نخست برخواسته از ماهيت اين نظام است ، سرکوب و خشونت است. جمهوری اسلامی با اعدام کردن و خشونت متولد شد و با اعدام کردن و خشونت نامشروعيت و ضعف خود را پنهان می کند و به عمر خود ادامه می دهد. اين اصلی غير قابل انکار است. نيازی به باز شماری اعدامها ، سرکوبها و خشونت های ضد بشری اين رژيم نيست. همه عالم و آدم از چند و چون آنها آگاهند. آنچه مهم است تعيين ميزان تاثيرگذاری سرکوب و خشونت رژيم در ناکامی اپوزيسيون و همچنين راهکارهای لازم برای به حداقل رساندن اين تاثيرگذاری است. بايد اعتراف نمود که متاسفانه ترورها ، اعدامها و شکنجه ها و زندانها ضربه های بسياری به نيروی مخالف تا به حال زده اند و هنوز هم می زنند. تا آنجا که توانستند هر دگر انديشی که جرئت اعتراض و مقابله داشت را کشتند ، و يا با حبس و شکنجه و تزريق دارو و سم خنثی کردند.
اما چگونه می توان سرکوب و تاثير آن را به حداقل رساند ؟
همانطور که ياد شد سرکوب هم همچون استفاده ابزاری رژيم از مذهب ، برخواسته از ماهيت اوست و تنها نشان از ترس رژيم از مردم و ضعف رژيم در اداره کشور را دارد. تا اين رژيم باشد اين دو عامل وجود خواهند داشت. به عبارتی ديگر اين دو عامل را تنها می توان خنثی و يا کم تاثير نمود ولی قابل حذف ، تا بودن رژيم ، نيستند. برخلاف عوامل و دلايل ديگری که در ذيل می آيندو مربوط به جبهه اپوزيسيون هستندوبايد با حذف آنها درصد کارآمدی را بالا برد ، ولی رژيم بخواست خودقدمی به عقب نخواهد گذاشت ، چون ماهيتش و وضعيتش به او اين اجازه را نمی دهد.
برای کم تاثير کردن سرکوب و خشونت و در نهايت سست و نابود کردن رژيمنيازمند نيروی ميليونی مردم همراه با يک پشتوانه سياسی معتبر و مقبول هستيم. برای ايجاد انسجام و نيروی لازم راه کارهای بسياری ممکن هستند. در گوشه و کنار و متاسفانه بصورت پراکنده در اپوزيسيون به اين راه کارها اشاره فراوان شده است. اما وجود برخی خصوصيات اخلاقی و رفتاری و همچنين پراکندگی در گفتارها و کردارها موجب اجرايی نشدن آنها شده اند. بديهی است که برای اجرای هر عملی نيازمند نيرو هستيم و ايجاد و برانگيختن نيرو نيز نيازمند درخواست و فراخوانی مشخص ، قاطع و برآمده از مرجعی معتمد و مقبول است. هنگامی که کلامی نامشخص باشد و يا از زبانی نامقبول برآيد ، حرکتی را موجب نخواهد و يا حتی اگر بصورت مقطعی و موقتی حرکتی را موجب بشود ، آن حرکت را پيروزی نيست.
بحث نيرو و چگونگی ايجاد آن را به گفتاری ديگر می سپاريم و در اينجا همانطور که در ابتدا اشاره شد تنها به مرور چندی از طرز تفکرها و سياستهايی می پردازيم که مربوط به نيروی مخالف و يا به عبارتی اپوزيسيون میشوند و عواملی مهم در ناکامی اپوزيسيون هستند. همه آنهايی که تفکرها و سياستهای ذيل را ارائه می دهند ، خود به نادرستی اين رژيم باور دارند و ادعای تعلق داشتن به نيروی مخالف را هم دارند. ولی دانسته و يا ندانسته با اعتقاد به يکی و يا چندی از اين تفکرها هم نيروی خود را به هدر می دهند و هم انفعال و نااميدی در جامعه ايرانی را موجب شده اند.

يکم : اصلاح پذيری رژيم جمهوری اسلامی
متاسفانه هنوز هم در جامعه ايرانی فريب خورده ، و يا به بيانی روشن تربی شهامت وراحت طلب ، وجود دارد. افرادی که بر اين باورند که سردمداران رژيم روزی روزگاری قدرت انتخاب را به مردم واگذار خواهند کرد. رژيم در اشاعه اين باور نقش بزرگی را تا بحال بازی نموده و همواره با ايجاد بحران رقابت در قدرت القا نموده که اولا مبارزه سياسی در اين رژيم ممکن است و دوما اميدی هست که برخی از معضلات را خود رژيم برطرف کند. بدون نياز به تفسير و تعريف دوباره ماهيت جمهوری اسلامی که در تناقض اصولی با تغيير و تحول است ، کافی است که بيلان کار دولتهای خاتمی و روحانی را نگاه کنيم. در دوران خاتمی اگر هم تا مقداری دانشجويان و روزنامه نگاران فرصت ابراز مخالفت يافتند ، ولی در عمل و در نهايت فضای آزاد بوجود آمده در واقع دامی برای شناسايی و سپس دستگيری همه اين افراد و معترضان شد. رفسنجانی رژيم را ساخته و پرداخته است و امروز نيز به يقين در قدرت ماندن علی خامنه ای را می خواهد. جنگ زرگری بين اين دو فريبی بيش برای سرگرم نگه داشتن مغزهای ضعيف اصلاح طلبان نيست. چه برسد به روحانی که انگشت کوچک رفسنجانی هم نيست !

دوم : خواست مردم براندازی نيست
مشخص نيست که در رژيمی که حتی برای انتصابات درون رژيمی در سال 1388 تقلب انجام می شود ، چگونه می توانيم نظر واقعی مردم را جويا شويم . شايد اشاره بشود به شواهد که در اينصورت همه شواهد بر اين حکم می کند که خواست مردم رابراندازی جمهوری اسلامی بدانيم. سرکوب و خشونت رژيم ، ترس از انجام انتخابات آزاد و آگاه و فرار ميليونها ايرانی همگی بر اين شاهدند که مردم ايران اين رژيم را نمیخواهند. پس چگونه است که برخی هنوز بر اين باورند که رژيم مقبول مردم است ؟ دليلی و شاهدی دارند ؟ مگر بجز اينست که ظاهربينی می کنند ، خود را خارج از مردم می شمارند و يا برای مردم احترامی قائل نيستند و دورويی ناچارشان را به پای نادانيشان میگذارند ؟ بديهی است که هر رژيمی مخصوصا رژيمی که از زر و زور و تزوير استفاده می کند ، يک حداقل طرفداری را دارا می باشد. اين اقليت که شايد به 10 در صد هم نمی رسد ، اگر بلندگوهای رژيم و اسلحه را در اختيار داشته باشد ، هم می تواند قدرت را حمايت کند و هم می تواند خود را اکثريت جلوه دهد. واقعيت بر اين است که رژيم علی خامنه ای نيز همچون رژيم هيتلر تا روز آخر جمعی طرفدار خواهد داشت ، ولی اکثريت جامعه ايرانی بر نادرستی اين رژيم واقفند و اگر به پرسشهايشان پاسخ مناسب داده شود ، در جهت براندازی و سرنگونی آن حاضر به تحمل هزينههستند. رشادتها و ايثارهای مردم را در طول عمر جمهوری اسلامی و مخصوصا در سال 1388 فراموش نکنيم و بياد قربانيان اين رژيم همواره قاطعانه بگوييم که جمهوری اسلامی ايران نيست و مردم ايران جمهوری اسلامی را نمی خواهند و از خود نمیدانند.

سوم : جامعه بين المللی بايد گره کور ما را بگشايد
رژيم همواره برای فريب و پنهان کردن ضعف خود ، ديگران را و مخصوصا آمريکا را مقصر شناسانده است. چه در موارد اقتصادی و چه حتی در هنگامی که می خواهد فردی را حذف کند و نامش را ترور بتوسط دشمن می گذارد . دور نيست ، همين ايام عمل شنيع اسيد پاشی بروی بانوان را هم کار آمريکا و صهيونيسم دانستند ! البته اين سياست دائی جان ناپلئونی ديرينه دارد و قبل از جمهوری اسلامی ، اتحاد جماهير شوروی هم همين صحبتها و همين توطئه پنداری ها را داشت. معمولا آنهايی که چشم اميد به جامعه بين المللی و مخصوصا به آمريکا بسته اند ، دانسته و يا ندانسته ، شاگرد اين دو مکتب هستند. توهم به اينکه همه احکام و افکار آخوندی جمهوری اسلامی در جای ديگری نوشته شده و به ما و حتی به خود آخوندها تحميل شده است ، موجب شده است که برای نابودی آنها نيز دست نياز و توسل بسوی ديگران بگشاييم. هر چند که نقش جامعه بين المللی ، چه در حمايت و چه در سرنگونی اين رژيممهم است ، ولی اين بدين معنا نيست که ديگران خراب کردند و ديگران نيز بايد درست کنند و يا ديگران نوع تاثيرشان را خود انتخاب ميکنند ! نقش و تاثير جامعه بين المللی را مردم ايران مشخص کرده و می کنند. جامعه جهانی امروز واقع گراست. هنگامی که سود در نبودن باشد ، اراده بر نبودن می کند و آن هنگام را ما مردم ايران بايد مشخص کنيم. آن هنگام وقتی است که در مقابل جمهوری اسلامی نيروی سياسی ای که بتواند حرکت بوجود آورد و شايسته جايگزين شدن باشد ، بوجود آيد. احيای اين نيرو و پيشبرد مبارزه لازم وظيفه و به عهده خود ما ايرانيان است. انتظار بيهوده از ديگران ، شانه خالی کردن از وظيفه و نشان ضعف در سياست و نبود شهامت است.

چهارم : تا همه مردم به فرهنگ دموکراسی اعتقاد پيدا نکنند ، تغييری ممکن نيست
بديهی است که دموکراسی بر خلاف استبداد تحميلی نيست. دموکراسی و يا همان مردم سالاری که حاکميت رای و خواست مردم بر مردم است ، تعليمی و تدريجی است. اما برای تعليم و ترويج آن در جامعه ، ابتدا فرهنگ مردم سالاری بايد در حاکميت وجود داشته باشد و يا حداقل در جامعه اپوزيسيون و در ميان آنهايی که می خواهند از مردم حرکت به سوی دموکراسی را بخواهند ، اين فرهنگ بصورت مشخص و واضح ديده بشود. هنگامی که جامعه اپوزيسيون به اصول پايه ای دموکراسی معتقد باشد و نيرويی مردمی و مردم سالار را بوجود آورد ، اين نيرو هنگامی که به قدرت برسد مطمئنا جامعه را نيز با خود همگون و همراه خواهد کرد. البته دوباره يادآوری کنيم که اکثريت ايرانيان از استبداد و بطور مشخص از استبداد جمهوری اسلامی منزجر هستند و اين خود نشان از آگاهی و علاقه آنها به دموکراسی و مردم سالاری را دارد. آن اقليتی که تا دم آخر به فرهنگ استبداد آخوندی باورمند می ماند ، چاره ای به جز زانو زدن در مقابل نيرو و قدرت اکثريت مردمانِمردم سالار نخواهد داشت.

پنجم : افشای نادرستی و رذالت جمهوری اسلامی برای مبارزه کافی است
افشای جمهوری اسلامی برای بالا بردن سطح آگاهی امری مفيد می باشد. شايد هنوز لازم باشد که برای مردم و حتی جامعه بين المللی توضيح داد که جمهوری اسلامی چيست و چه می کند. اما اکتفا کردن به اين امر برای پيروزی کافی نيست. منظور تحليل گران و افشاگران در اپوزيسيون مگر آنست که می خواهند تغييری اساسی بوجود آيد ؟ و در نهايت سخن و نظرشان پيروز باشد ؟ شايد در اين فکرند که آنها بهتر می دانند ولی ديگرانند که هم مقصرند و هم بايد ايثار کنند و تغييری که مورد نظرشان هست را محقق کنند ! تحليل ، خبرنگاری و تفسير بسياری در محافل اپوزيسيون شنيده می شود ، اما هنگام برنامه ريزی و کنش سياسی در جهت مبارزه واقعی همه اين بلندگو ها خاموش هستند. کدام تغيير و تحولی را ما در تاريخ می توانيم پيدا کنيم که در کنار و همراه افشاگری ، تحليل گری و خبرنگاری کنش و برنامه سياسی نبوده باشد ؟ به هدر دادن نيرو از جانب آنهايی که می توانند در بخش برنامه ريزی و عمل سياسی مفيد باشند ، خيانت به آرمان خودشان و شانه خالی کردن از وظيفه است.

ششم : برای همبستگی و همراهی بايد يک گونه بيانديشيم
يک گونه انديشيدن حتی برای همبستگی و همراهی در اپوزيسيون ، خواستن استبداد در لوای دموکراسی است. جمهوری اسلامی با شعار وحدت کلمه بوجود آمد و آن به اين معنا بود که هر که به مانند ما نيانديشد ، از ما نيست. آيا برای فردای ايران بدنبال وحدت کلمه هستيم ؟ اگر نه پس چگونه است که بسياری حتی برای همراهی در مبارزه خواستار پايبندی ديگران به عقايد خود هستند ؟ مگر می شود با يک منشور و يا با يک عقيده به دموکراسی رسيد ؟ بديهی است که برای مبارزه اصل اعتقاد به براندازی جمهوری اسلامی مهم و لازم است ولی منظور و هدف رسيدن به يک نظام تک حزبی و يا يک عقيدتی که نيست ! منظور دستيابی به فضايی است که در آن فضا مردم بتوانند آنچه می خواهند را آزادانه و آگاهانه انتخاب کنند. برای رسيدن بدين فضا ، از امروز ، يک گونه انديشيدن را نبايد خواست ، بلکه تنها کنار هم گذاردن انديشه هاست که بستر دموکراسی سازی را مهيا می کند. شروط لازم برای رسيدن به همبستگی : خواست به پايان کابوس جمهوری اسلامی و رسيدن به مردم سالاری و نظامی غير مذهبی و غير عقيدتی است. قرار دادن شروطی که بوی عقيده و مذهب را می دهند و يا مواردی هستند که تصميم در موردشان تنها به عهده مردم در فضايی آزاد و آگاه است ، بی احترامی به مردم و به منافع ملی است.

هفتم : تغيير رژيم موجب فروپاشی ايران و هرج و مرج می شود
بديهی است که اگر رژيم بدون برنامه ريزی مشخص از قبل سرنگون بشود ، مطمئنا هرج و مرج و برادر کشی محتمل و ممکن است. اما اين بدين معنا نيست که سرنگونی رژيم مترادف با هرج و مرج است ! يکی ديگر از تزويرهای رژيم اشاعه اين مطلب است که اگر ما نباشيم ، ثبات سياسی ای نخواهد بود. در نقد اين تفکر غلط گفتار بسيار است. ابتدا اينکه چگونگی بعد از رژيم تنها به نوع سرنگونی و نه به اصل سرنگونی مرتبط است. برنامه ريزی با تکيه به نيروی مسالمت ولی اعتراضی و کوبنده مردم و پيش بينی نيروی جايگزين از آنهايی که در طول مبارزه حضور داشته اند ، تضمين هايی مناسب و کافی برای پرهيز از هرج و مرج و از هم پاشی هستند. دوم اينکه همچنانکه می بينيم منشا و سرچشمه همه بحرانها چه در داخل ايران و چه در منطقه ، سياستها و کنشهای جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی نباشد بسياری از دشمنی ها و بحرانها محو و ناپديد خواهند شد. و در نهايت توجه همگان را به اين مهم جلب می کنيم که مردم ايران در طول تاريخ چند هزار ساله خود همواره در آشتی و دوستی با هم زيسته اند و هيچ گاه اقوام مختلف در ايران بخودی خود با هم به جنگ در نيامده بوده اند. اگر هم ظلمی بر قومی شده ، از جانب حکومت و نه از جانب مردم بوده است. در بعد از جمهوری اسلامی بازماندگان اين رژيم جايگاهی مناسب نخواهند داشت ولی ايرانی به جنگ ايرانی در نخواهد آمد. بحرانهای اقتصادی و بين المللی نيز در نبود اين رژيم براحتی بتوسط خيل متخصصينی که امروز در خدمت بيگانگان هستند برطرف خواهند شد. همانهايی که امروز به جای پرداختن به اصل مطلب در حاشيه تحليل گری هستند و ادعای همه چيز دانی را دارند ، در فردا موظف خواهند شد که بحرانهای احتمالی و جاری را برطرف کنند. مگر نه آنکه امروز بهترين تحليل گر و کارشناس در دنيا هستند ؟

هشتم : بايد منتظر ماند تا خودشان ، خودشان را از بين ببرند
انتظار سرنگونی جمهوری اسلامی بخودی خود، هم توهم و هم هرج و مرج طلبی است. توهم چرا که اين رژيم بارها نشان داده است که با توجه به دو عاملی که در ابتدا گفتيم (استفاده ابزاری از مذهب و سرکوب و خشونت) می تواند بحران زدايی کند و به عمر خود ادامه بدهد. بارها ديده ايم که حتی حاضرند اصول مذهبی خود را به وفق مراد و بر اساس نياز روز عوض کنند و لحظه ای هم از تناقض گويی باک نداشته اند. برای ماندن در قدرت هم از کشتن و حذف مخالف هيچگاه باکی نداشته اند. هرج و مرج طلبی هم بدين خاطر که اگر روزی دعواهای درون رژيمی موجب سرنگونی بشود ، اگر جنگ داخلی و هرج و مرج هم بوجود نيايد (که احتمالش زياد است)، نيروی جايگزين از بازماندگان همين رژيم خواهد بود و به طبع مردم در همانجايی که بوده اند خواهند ماند. شايد برخی منتظرند که رژيم خلافی بکند و جامعه جهانی را ناچار به مقابله مسلحانه و جنگ بکند ! و بدين صورت رژيم سرنگون بشود ! اما آيا اين افراد به درد و رنجی که مردم و ايران متحمل خواهند شد انديشيده اند ؟ … هنگامی که شهامت انجام کنش نباشد ، ناچارا سطحی نگری و راحت طلبی حاکم می شود !
و غيره …

متاسفانه اين گونه تفکرها و سياست ها، که می توان تعداد بسيار ديگری را نيز برشمرد ، همواره سنگ راه بوده اند و معتقدان به آنها دانسته و يا ندانسته آب به آسياب جمهوری اسلامی ريخته اند. در مقابل مردم ايران همواره در صحنه بوده و هستند. چندين هزار تجمع ، تحصن و تظاهرات در اين چند سال اخير انجام شد، کدامين با برنامه و مديريت و پشتيبانی فعال بوده است ؟
تفکرها و سياست های نادرست و منفعل کننده معضلی شده اند برای آنهايی که کنشگرايانه به براندازی (سرنگونی برنامه ريزی شده) جمهوری اسلامی باور دارند و در جهتش فعاليت می کنند. براندازان با ايمان به آرمانشان و با تکيه بر برنامه و راه کاری که ارائه می دهند ، بايد با انسجام در خود سردی و انجماد اپوزيسيون را در هم بشکنند و اميد و انگيزه به کنشگری و مبارزه را در جامعه ايرانی باز آورند. بديهی است که جامعه ايرانی بر خلاف سردمداران جمهوری اسلامی قادر به رشد و تکامل است. آنها در زندان خرافات خود در بندند و به جز آنچه در ذات و ماهيت خود دارند را نمی توانند دارا باشند. چگونه جمهوری اسلامی میتواند اعدام ، قصاص و امر به معروف و نهی از منکرش را رها کند ؟ کنار گذاشتن استفاده ابزاری از مذهب و سرکوب و خشونت برای اين رژيم مترادف با خودکشی است. تنها برگ بازی علی خامنه ای خشونت و سرکوب بيشتر ، حتی اگر نياز باشد برای خودی هاست!
اما در مقابل ، آنهايی که ادعای دموکراتيک ، مردمی و سکولار بودن را دارند ، بايد و می توانند با سنجش بيلان کار خود و با تکيه بر واقع گرايی هر تفکر و هر سياستی که موجب دوری از پيروزی می شود را کنار بگذارند.
در گفتاری ديگر به انسجام نيروی برانداز و نياز مبرم جامعه به اينچنين نيرويی خواهيم پرداخت. در اين پايان تنها دوباره تاکيد بايد کرد که چه نيک است که ابر تيره و تار نا اميدی و انفعال را از آسمانمان پارو بزنيم و بجايش رنگين کمان اميد و انگيزه به حرکت را برافرازيم.
دکتر محمود مرادخانی
دوم آبان ماه 1393