حزب سکولار دمکرات ایران

67_67_67_44
سینما رکس آبادان در ساعت نه و نیم شب 28 مرداد 1357 توسط حزب الهی های آبادان با برنامه ریزی پیشین آتش زده شد که منجر به کشته شدن 377 نفر با سوختن در آتش شد.
بعلت درجه حرارت بالا و تراکم گاز های سمی که تنها راه خروج آن از در ورودی در طبقه دوّم ساختمان بود در ابتدا اقدام به خاموش کردن آتش امکان پذیر نبود. همچنین چون بعلت نبودن دریچه ای به بیرون ساختمان مگر از راه رو پلکانی ورودی به سینما به پهنای دو متر در طبقه دوّم گرما و کازهای سمی درون ساختمان متراکم و به دام افتاده بودند در این شرایط سینما تبدیل به یک کوره آتش بهمراه گاز های سمی شده بود که راه کوچکی برای خروج گازهای سمی و گرما وجود داشت. ساختمان شهربانی صد متر از سینما فاصله داشت و بین آنها ساختمان اداره دارئی بود بهمین علت ماموران وافسران شهربانی اندکی پس از آغاز آتش سوزی در محل حاظر شدند. همچنین ماشین های آتش نشانی آبادان، پالایشگاه نفت آبادان، بندر آبادان و پترو شیمی در اولین دقایق آتش سوزی در مکان سینما حاضر بودند لیکن بعلت اینکه در خروجی سینما بجای بخارج ساختمان به داخل باز میشد امکان باز کردنش وجود نداشت و نبودن راهی بغیر از در ورودی که انبوه دود سمی از آن خارج میشد ماموران آتش نشانی برای خاموش کردن آتش در درون ساختمان به آن دسترسی نداشتند. بطورکلی ساختمان سینما از جهت پیش بینی برای آتش سوزی در مکانی پر جمعیت مانند سینما بلقوه خطرناک بود و نمیباید به این منظور استفاده میشد. پس از مدتی درماندگی و چکنم چکنم برای دسترسی به آتش و خاموش کردنش رئیس اداره مبارزه با مواد مخدر سرگرد نیکوبربه بالکونی که دور بیرون ساختمان سینما قرار داشت میرود و به کمک پاسبان ها با تخریب دیوار ساختمان سینما پانزده سورخ در آن مینمایند که پس از آن ماموران آتش نشانی میتوانند آتشی که هنوز شعله های آن دیده میشد خاموش کنند و همچنین بیرون رفتن گازهای سمی و گرما را این سوراخ ها در ساختمان امکان پذیر مینمایند. تا ساعت یک بامداد طول میکشد تا گرما و گازهای سمی متراکم در سینما از سوراخ های ایجاد شده در دیوار ساختمان خارج شوند و گرما آنقدر پائین بیاید تا ماموران شهربانی و مردم بتوانند وارد سینما بشوند. و کار سخت و دهشتناک بیرون آوردن اجساد و بردن آنها به گورستان را انجام دهند که تا شش بامداد بیست نهم مرداد ادامه داشت. کشته های ردیف های صندلی آخر یا لژ بروی صندلی های خود نشسته سوخته بودند که حاکی از این بود که گازهای سمی متصاعد شده از سوختن آکوستیک آنها را خفه کرده بود. گروه دیگری از تماشاگران که میخواستند از در خروجی خارج شوند هرم وار بروی یکدیگر کشته شده بودند چون این فرصت وجود نداشت که در خروجی به داخل باز شود. تعداد کشته شدگان 377 نفر شمارش شده بود.
شرایط سیاسی آبادان پس از آتش سوزی سینما رکس تغییر میکند و آرامش حاکم بر شهر بهم میخورد. بامداد بیست و نهم مرداد در آبادان حزب الله یا گروه های فعال اسلام سیاسی که مظنونین منطقی آتش سوزی هستند اعلامیه ای در سراسر آبادان پخش میکنند که در آن گفته میشود رئیس شهربانی سرتیپ رزمی سینمای رکس آبادان را آتش زده است و درهای سینما را با دست بند بسته است تا مردم در آتش بسوزند. رئیس شهربانی سرتیپ رزمی در سخن رانی از تلویزیون جریان آتش سوزی را توضیح میدهد[1] و دوروز بعد به تهران منتقل میشود. در پی آن خمینی از پاریس اعلامیه ای منتشر میکند و شاه را متهم به سوزاندن مردم در سینما میکند. پس از آن عناصر حزب الهی برای تظاهرات و ایجاد ناامنی در آبادان با لباس های سیاه به شهر میایند. رئیس پلیس آبادان سرهنگ اردشیر بیات که این نوشتار بر پایه گفتار او از واقعیات این آتش سوزی نوشته شده است[2] گزارشی از شب هفت قربانیان سینما رکس و گرد آمدن جمعیتی بیش از 100000 نفر را میدهد که آنها قصد حمله به ادارات دولتی را داشتند لیکن مامورین پلیس آبادان زیر فرمان ایشان با بکار بردن گاز اشگ آور تا نه شب موفق میشوند آنها را پراکنده کنند.
سرهنگ بیات گزارش میدهد رئیس کل شهربانی کشور آنچنان از این برخورد بین پلیس و عناصر حزب الهی نگران بود که او مجبور شد بیسم خود را مستقیماً به شهربانی کل کشور وصل کند تا آنها در جریان وقایع باشند. سرهنگ بیات به دو نکته اشاره میکند یکی اینکه در پایان روز شهر زیر کنترل شهربانی است و این برخورد تلفات و زخمی نداشته است که شاه را آنچنان راضی مینماید که به گفته سرهنگ “مراحم شاهانه به ایشان بعد از ده دقیقه ابلاغ میشود”. در اینجا دو نکته نظر را جلب میکند یکی اینکه شهربانی بطور کلی خود را فاقد پشتیبانی مردم آبادان درک میکند و با اینکه پرسنل شهربانی در خاموش کردن آتش سینما رکس نقش جدی بازی کرده است و در ارتباط کاملا دوستانه ای با مردم در حین این واقعه بوده اند از مردم شاهد آتش سوزی برای تبرئه خود و اشاره کردن به شورشیان حزب الهی بعنوان مظنونین این جنایت انبوه خوداری میکند که میتواند ترس از خشمگین کردن بیشتر حزب الله باشد. پیوسته ما از مقامات نیروهای انتظامی میشنویم که میگویند از خونریزی در تظاهرات حزب اللهی ها جلوگیری شده است و همواره از آنها با نام کلی گویانه مردم استفاده میشود.
در انقلاب 57 به معنی دگرگونی بزرگ در کشور که مقامات حکومت پادشاهی از نامیدن آن بنام انقلاب خود داری میکنند نیروهای سیاسی معینی که رهبری آن با اسلام سیاسی خمینست ها بود در جنگی برای دست یافتن به قدرت سیاسی با حکومت سکولار پادشاهی مشروطه درگیر شده بودند که یادآور تسخیر ایران توسط اعراب مسلمان، مبارزه شیخ نوری برای مشروعیت در برابر مشروطه پادشاهی و دشمنی مدرس آخوند و نماینده مجلس با اصلاحات مترقی رضاشاه بود. لیکن نیروهای مسلح سکولار مشروطه پادشاهی پیوسته جنگ نهائی با حزب الله را به جای به پایان رساندن به تاخیر میانداختند تا حزب الله در روز دیگری و میدان جنگ دیگری ارتش را به مبارزه بطلبد که سرانجام به تسلیم منجر شد نه شکست نیروهای انتظامی سکولار در جنگ. ویژگی دیگری که در میان نیروهای مسلح سکولار رژیم پادشاهی شگفت آور است این است که با اینکه در انقلاب 57 شرف و حیثیت فردی آنها زیر پرسش رفته بود مانند پرسنل شهربانی آبادان و اتهام آتش زدن سینما رکس باز هم دست به اقدام جدی در برابر دشمن شناخته شده خود نمیزدند و اجازه میدادند شاه و دربار و دولت این اتهامات را که به آنها زده میشد بدون پاسخ بگذارند و هرگز خود شخصاً ابتکار عمل را بدست نمیگرفتند و با اطلاعاتی که در دست داشتند جنایتکاران حزب الهی و دشمن مردم ایران را افشا نمیکردند.
برخورد دولت با آتش زدن سینما رکس که منطق سیاسی حتی بدون کوچکترین مدرکی اتهام را در درجه اوّل بیش از هر گروه سیاسی دیگر به خمینیست ها اشاره میکرد برخوردی زبونانه بود. دکتر منوچهرگنجی وزیر آموزش و پرورش وقت گزارشی از نشست ویژه وزیران در باره آتش سوزی سینما رکس میدهد و در آن میگوید که هیچکدام از وزیران دادگستری دکتر باهنر، کشور ارتشبد قره باغی، اطلاعات، عاملی تهرانی یا رئیس ساواک تیمسار مقدم حاضر نشدندن از شهربانی آبادان و رژیم پادشاهی مشروطه در برابر این اتهام آتش سوزی سینما رکس دفاع کنند و سکوت دولت را درباره این جنایت بشکنند.[3] از طرف دیگر شهربانی آبادان از پخش کردن واقعیات در باره این آتش سوزی خود داری میکند و از قانون رعایت سلسله مراتب پیروی میکند در حالیکه افسران شهربانی آبادن این کشتار را میباید مسئله شخصی خود در نظر میگرفتند و واقعیاتی را که میدانستند مرتب در اختیار رسانه ها قرار میدادند. چنانچه حقایق آتش سوزی همانطور که به مرور آشکار میشد در اختیار رسانه ها قرار میگرفت میتوانست چهره جنایتکار حزب الله را پیش از اینکه بقدرت برسد به مردم نشان بدهد و شاید حتی میتوانست سرنوشت انقلاب را تغییر دهد چنانچه در زمان بزنگاه تاریخی انجام میشد. جناب سرهنگ اردشیر بیات چنانچه روز بعد از آتش سوزی میگفت که در خروجی چون به داخل باز میشد پس از هجوم مردم به پشت در خروجی غیر قابل باز کردن شده بود و در ورودی را کازهای سمی و گرما و کوچکی اش غیر قابل ورود کرده بود و بقیه اطلاعات فیزیکی که کمک کردن به تماشاچیان فیلم را غیر ممکن کرده بود را به مردم میداد میدان برای تبهکاران خمینیست برای تبلیغات دروغ بکمک همدستان سیاسی بیشرم و بی اخلاق شان باز نمیماند. یکی از مشکلات نظامی های رژیم پادشاهی مشروطه برخورد خشک و رسمی آنها با مردم بود. در حالیکه مصاحبه تلویزیونی جناب سرهنگ بیات با جناب مهدی فلاحی بسیار منطقی و باورکردنی است و چنین برخوردی مسلماً دروغ های بیشمار حزب الهی ها خمینیست و سازمان های سیاسی متحد آنها را برای مردم آشکار میکرد.
دستگیری و افشای تبهکاران اسلام سیاسی مسئول آتش زدن سینمای رکس آبادان به گزارش رئیس پلیس آبادان سرهنگ اردشیر بیات.
در ابتدا شخصی به نام حسن و یا عبداله آشوری که خود مدعی آتش زدن سینما شده بود و به عراق فرار کرده بود دستگیر میشود و مدتی در اختیار ساواک بود و بعداً به شهربانی آبادان تحویل داده میشود. لیکن رئیس شهربانی جدید آبادان سرهنگ محمدعلی امینی که معاون رئیس شهربانی پیشین تیمسار رزمی بود که دو روز پس آتش سوزی سینما رکس به تهران منتقل شده بود از تحویل گرفتن او بعلت شرایط بد بدنی آشوری که ناشی از شکنجه شدن او بود خود داری میکند مگر اینکه شرایط جسمی آشوری را پزشگ قانونی و نماینده دادستانی آبادان صورت جلسه کنند که اینکار انجام میشود و شهربانی آبادان آشوری را تحویل میگرد. رئیس شهربانی با اینکار خود و پرسنل شهربانی آبادان را برای اتهامات بی پایه و اساس از طرف دروغگویان شیاد سیاسی در آینده آماده مینماید. پس از بازجوئی ها مقدماتی شهربانی و بازجوئی بازپرس جناب صرافی از دادستانی پی میبردند که آشوری از سلامتی فکری برخوردا نیست و ادعای او مبنی بر آتش زدن سینما رکس ناشی از مطرح کردن خودش است. در این شراط شهربانی و دادگستری نه میتوانستند آشوری را آزاد کنند نه میتوانست او را دادگاهی کنند چون در هر دو صورت بر بی اعتباری شهربانی و دادگستری منجر میشد. لیکن در همین زمان فرح پهلوی پنج میلیون تومان برای شهربانی آبادان میفرستد که شهربانی آنرا به شخصی بنام سازش که پنج نفر از اعضای خانواده اش در سینما کشته شده بودند میدهد تا در میان بازماندگان قربانیان خمینیست ها در میان آنها تقسیم شود که بطور متوسط به هر نفر 13263 تومان میرسد. این پرسش در اینجا مطرح میشود که چرا دولت و یا شهربانی اینکار را نکردند و در این مورد تنها فرح پهلوی چرا میباید به خانواده های قربانیان حزب الله کمک کند. در اینجاد غفلت بزرگ دیگر شهربانی آبادان ایجاد نکردن رابطه ای تنگاتنک با خانواده های گشته شدگان سینما رکس است و همچنین جذب همکاری آنها در افکار عمومی و رسانه ها برای شناسائی متهمین این جنایت بود. چنانچه این خانواده های مصیبت زده پیگیران این جنایت در رسانه ها میشدند شیادان و دروغگویان سیاسی دستشان بشدت بسته میشد. از طرف دیگر اصرار ساواک برای گرفتن اعتراف از آشوری برای آتش زدن سینما رکس شگفت انگیز است چون وقتیکه شهربانی و دادستانی آبادان باین راحتی میتوانستند پی ببرند که آشوری مدعی بیفکری بیش نیست چگونه بود که ساورک نمیتوانست این را بفهمد. حتی سالها بعد ثابتی هنوز ادعا میکند که آشوری مسئول آتش سوزی بوده است در صورتیکه که حتی موسوی تبریزی او را بخاطر سخنان دیوانه وارش از دادگاه بیرون میکند. اینکار ساواک را به دوگونه میتوان توضیح داد یکی اینکه ساواک قابلیت چندانی نداشت و یا اینکه میخواست حزب الله را از آتش زدن سینما تبرئه کند و بدین ترتیب دل حزب الله را بدست بیاورد.
دستگیری عاملان آتش سوزی و شناسائی رهبران آتش سوزی
به فاصله نوزده روز پس از آتش زدن سینما رکس، در هفدهم شهریور در یازده شهر کشور که یکی از آنها آبادان بود و در پی آتش سوزی سینما رکس آشوب هائی در آن شده بود حکومت نظامی اعلان میشود.[4] در دوران حکومت نظامی در آبادان تعدای دزدی از شرکت های بزرگ میشود و سارقین گاو صندق ها را با خود میبرند و این شایعه توسط حزب الله در شهر پخش میشود که این کار ارتش و شهربانی است با این استدلال که چگونه ممکن است که در حکومت نظامی کسی در شب بتواند دزدی کند. لیکن در یک شب که زمان تغییر پست حکومت نظامی از ارتش به شهربانی بود سارقین دستگیر میشوند. جانشین رئیس اداره آگاهی سروان رسائی به رئیس شهربانی اطلاع میدهد که یکی از دزدها میخواهد در برابر کمک باو خبر مهمی را به رئیس شهربانی بدهد که رئیس شهربانی آنرا میپذیرد. او به رئیس شهربانی میگوید: که در یک قهوخانه با دوستانش نشسته بوده است که جوانی بنام زاغی به کسانیکه سینما را آتش زده بودند ناسزا میگفت جوان دیگری بنام حسین تکبعلی زاده باو گفت ناسزا نگو چون برادر خود او در این کار دست داشته است. در برابر پرسش زاغی که تو از کجا میدانی تکبعلی میگوید برای اینکه من خودم هم با ایشان بودم. در بازجوئی که بازپرسان شهربانی از زاغی مینماید او سخنان دزد را تأئید میکند. لیکن وقتیکه ماموران شهربانی میروند تا تکبعلی زاده را دستگیر کنند پی میبرند که او به اسپهان رفته است. رئیس شهربانی آبادان با رئیس شهربانی اسپهان تیمسار مصطفائی تماس میگیرد و اطلاعات در باره خویشاوندان تکبعلی زاده را به او میدهد. شهربانی اسپهان بعد از تحقیات پاسخ میدهد که او در اسپهان بوده است و پیش آیت الله طاهری رفته و پذیرفته نشده است و چون احساس امنیت نمیکرده است به بندر عباس رفته است. شهربانی آبادان با رئیس شهربانی بندر عباس تیمسار یزدانفر تماس میگیرد و شهر بانی بندر عباس در اندک زمانی تکبعلی زاده را دستگیر مینماید و به شهربانی کل کشور اطلاع میدهد و شهربانی کل از تیمسار یزدان پناه میخواهد که تکبعلی زاده را به آبادن بفرستد.
با اطلاعاتی که تکبعلی زاده میدهد و اطلاعاتی که شهربانی از کوشندگان اسلام سیاسی داشته است جریان جنایت سینما رکس باین ترتیب برای اجرا شکل میگیرد.
مقدمات آتش زدن سینما رکس آبادان توسط سه گروه اسلام سیاسی آبادان فراهم میشود و یک گروه پنج و یا شش نفره مامور اجرای آن میشود. سه گروه اسلام سیاسی فعال در آبادن بدین قرار بودند. گروه حسنییه تجار اصفهانی ها که گردانندگان آن این افراد بودند: برادران زریباف، حاج ابراهیمی، حاج قبادی، محمد رشیدیان، لرقبا- گروه آخوندها آیت الله حسین جمی و سید محمد کاظم دشتی – گروه فرهنگیان که سید محمد کیاوش رهبر آنها بود و برای عده ای از جوانان مذهبی نشست های قرائت قران و ارشاد تشکیل میداد او دبیر دبیرستان و مسئول برنامه های اسلامی رادیو آبادان بود. کیاوش احتمالاً به تشویق سایر گروهای اسلامی خمینیست یک گروه پنج نفری را برای اقدامی پر سر و صدا در آبادان سازمان میدهد. بنابر گفته سرهنگ اردشیر بیات نخستین هدف این گروه ترور تیمسار رزمی رئیس جدید شهربانی آبادان بود که ایشان پیش از این رئیس شهربانی قم بودند و در بیست و پنچ اسفند 1356 بمناسبت لیاقت در کنترل اغتشاشات حزب الهه در قم با ترفیع درجه رئیس شهربانی آبادان شده بود. در همین زمان سرهنگ اردشیر بیات رئیس پلیس آبادن شده بود. طبیعتاً رهبری حزب الله خمینیست قم از تیمسار رزمی کینه خاصی داشت و احتمالاً به خواست آنها تیمسار رزمی برای ترور انتخاب شده بود و طرح آن به کادرهای اسلام سیاسی در آبادان توصیه شده بود. از جهت دیگر شهربانی آبادان در خطر بودن جان تیمسار رزمی را پیشبینی کرده بود و نگهبانی ویژه ای برای او ایجاد کرده بود. بهمین علت گروه ترور که از تکبعلی زاده، فرج الله، یدالله، فلاح و ابراهیم نظریان که بعدها دستگیر شده بود به دستور کیاوش به طرح آتش زدن یک سینما رو آوردند که سنتی طولانی در قم بود.
اولین سینمائی که این گروه اسلامی برای آتش زدن انتخاب مینمایند در خیابان امینی قرار داشت لیکن بعلت ماده آتشزائی تینر که انتخاب کرده بودند و آن بسرعت تبخیر میشد سینما آتش نگرفته بود. سینمای بعدی که این گروه به دستور کیاوش انتخاب مینمایند سینمای رکس است و مواد آتشزای تینر را با روغن مخلوط میکنند تا زود نپرد. تمام گروه وارد سینما میشوند و مواد آتشزا را دور سینما میریزند و قصد آنها این بود که بعد از آغاز آتش سوزی با بقیه مردم از سینما خارج شوند چون چنانچه پیش از آن از سینما خارج میشدند ممکن بود توسط ماموران شهربانی شناسائی شوند. لیکن بعلت پوشش اکستیک که دیوارهای سینما داشت آتش بسرعت گسترش پیدا مینماید و دود سمی پوشش اکوستیک فرصت اندکی به تماشاچی ها و گروه آتش زننده برای فرار از در ورودی میدهد که یکی از آنها تکبعلی زاده است و در خروجی سینما بعلت اینکه بجای اینکه به بیرون باز شود به داخل باز میشد با هجوم تماشاچی ها به پشت آن از بیرون هم امکان باز شدن نداشت.
تکبعلی زاده در اختیار شهربانی آبادان قرار میگیرد و داستان آتش زدن سینما به دستور کیاوش را میگوید. جناب صرافی بازپرس دادستانی آبادن هم از تکبعلی زاده بازجوئی مینماید و در نتیجه آشوری را بیکناه اعلان مینماید و به شهربانی اطلاع میدهد تا او را آزاد کند. اطلاعات در باره دستگیری تکبعلی زاده به وزیر دادگستر دکتر باهری و وزیر اطلاعات عاملی تهرانی داده شد تا آنها در رسانه های اعلان کنند. تکبعلی زاده کمتر از یک ماه پیش از سرنگونی حکومت مشروطه پادشاهی دستگیر میشود و پیش از اینکه پرونده آتش زدن سینما رکس کامل شود حکومت مشروطه سرنگون میشود. همچنین دادستانی و شهربانی جسارت و دلیری لازم را نداشتند تا برای اجرای عدالت مستقلاً بدون اجازه شاه و سایر مقامات رژیم مشروطه در آن شرایط انقلابی کسانی مانند کیاوش و آخوند جمی و دیگر حزب الهی های اسپهانی آبادان را متهم به آتش زدن سینما رکس بنابر اعترافات تکبعلی بکنند و آنها را دستگیر کنند. بعد از انقلاب همه زندانیان در آبادان بدستور آخوند جمی و آخوند ده دشتی آزاد میشوند و وقتیکه رئیس زندان از آخوند جمی میپرسد که متهمین آتش زدن سینما رکس تکبعلی زاده و ابراهیم نظریان را چکنیم او میگوید: اینها هم فرزندان انقلاب هستند آنها را آزاد کنید.
تکبعلی زاده پس از آزادی پیش صباغیان وزیر کشور دولت بازرگان در تهران میرود. او همچنین پیش احمد خمینی میرود از اینکه او پیش خمینی رفته است اطلاعی در دست نیست. لیکن او به کمک احمد منتظری پیش آیت الله منتظری میرود و آیت الله منتظری به تکبعلی زاده امان نامه میدهد باین مضمون که “ایشان فرزند انقلاب است و هرکاری کرده است برای پیروزی انقلاب بوده است و کسی مزاحم ایشان نشود”. تکبعلی زاده سپس به اسپهان میرود و در آنجا در یک تعمیرگاه اتوموبیل شروع به کارکردن میکند. لیکن مردمانی که افرادخانواده اشان در آبادان بدست تکبعلی زاده کشته شده بودند به رهبری سازش که پنج نفر از خانواده اش گشته شده بودند و رادمهر به اسپهان میروند و او را دستگیر مینمایند و به آبادان میاورند و تحویل سپاه پاسداران و کمیته میدهند لیکن کمیته بعدا او را آزاد میکند و مردم او را نزدیک الوند رود که قصد رفتن به کویت را داشت دوباره دستگیر مینمایند و اینبار به شهربانی تحویل میدهند و از شهربانی میخواهند تا محاکمه تکبعلی زاده او را آزاد نکند. شهربانی با کمال میل برای اثبات بیگناهی خود در آتش سوزی سینما رکس این مسئولیت را میپذیرد.
تکبعلی زاده بعد از دستگیری به صباغیان وزیر کشور دولت مهندس بازرگان نامه مینویسد که شما بمن وعده ها داده بودید مادر من به زندان افتاده است و پدرم از کارش بیرون کرده اند بمن کمک کنید لیکن صباغیان جوابی به او نمیدهد. همچنین به رئیس زندان اصرار میکند باو اجاز داده شود تا با بهشتی و یا محمد منتظری تلفنی تماس بگیرد لیکن چنین اجازه ای باو داده نمیشود. بهر روی پرونده ای برای محاکمه تکبعلی زاده تشکیل نمیشود و اینطور بنظر میرسد که حکومت اسلامی قصد منتفی کردن این محاکمه را دارد. بدین جهت 400 نفر از مردم که اعضای خانوادهاشان در این آتش سوزی کشته شده بودند در داخل اداره دارائی آبادان به مدت دو ماه اعتصاب نشسته میکنند و با اینکه تهدید میشوند و بزیرشان آب میاندازند آنها از جای خود تکان نمیخورند و بروی دور دیوارهای ساختمان سینمای رکس این شعار را مینویسند “رزمی سرپوشی برای جنایت رژیم” که منظور حکومت جمهوری اسلامی بود این شعار در شهر توسط مردم آبادان تکرار میشد.
صباقیان وزیر کشور دولت بازرگان بود. بنابراین میتوان مطمئن بود که بازرگان و دیگر افراد دولت او از عاملان این جنایت بخوبی آگاه بودند با اینوجود با عاملان این جنایت همکاری میکردند. دکتر یزدی در ملاقاتش با مقامات آمریکای از اینکه آمریکا به تیمسار رزمی پناهندگی سیاسی داده است شکایت میکند و او را متهم به آتش زدن سینما رکس مینماید در حالیکه در این زمان او میباید بعنوان وزیر امور خارجه و جزئی از گروه وزیران از صباغیان شنیده باشد که متهم واقعی با حزالهی های آبادن کار میکرده است. یزدی یا آدم ساده لوئی هست و یا اینکه یک شیاد سیاسی مانند سایر گروهای سیاسی است که دروغ سینما رکس را تکرار میکردند و او میباید فاقد اخلاق سیاسی و حس عدالتخواهی باشد. آخوند منتظری با دادن امان نامه به تکبعلی زاده پای خود را برای سرپوش گذاردن به این جنایت از دیگر همدستان خمینیست ها جلوتر میگذارد. ظاهراً نفرت از حکومت شاه اخلاق و عدالتخواهی را در میان خمینیست ها و همدستانشان کاملاً از بین برده بود.
راه حل حکومت جمهوری اسلامی تشکیل دادگاهی به سرپرستی حجت الاسلام موسوی تبریزی است که او در سرکوب شورش طرفداران آیت الله شریعتمداری در تشکیلات جمهوری خلق مسلمان در تبریز سی نفر را در یک شب اعدام کرده بود، و اعدام تعدادی از سران رژیم مشروطه پادشاهی است. در دوران انقلاب اسلامی موسوی تبریزی در آبادان بعلت سخنرانی های ضد دولتی به دستور رئیس پلیس سرهنگ اردشیر بیات توسط ستوان منوچهر بهمنی دستگیر شده بود در حالیکه چهارده هزار تومان پول همراه خود داشت و به زندان انداخته شده بود. لیکن بعداً بعلت فشاری که از طرف مقامات دولتی دلجوی حزب الله برای آرام کردن آنها به شهربانی وارد میشود آزاد میشود. جناب سرهنگ بیات میگوید موسوی تبریزی که مستقیم و یا غیر مستقیم یا اینکه بعلت تحریکات او در آتش زدن سینما رکس دست داشت رئیس دادگاه انقلاب آبادان شد بجای انتخاب مورد نظرخانواده های کشته شدگان آتش سوزی شیخ علی تهرانی کسیکه بعد از انقلاب اعلان کرده بود سینما رکس را روحانیان آتش زده اند. موسوی تبریزی بعد از سرنگونی حکومت مشروطه پادشاهی در تحکیم دیکتاتوری حزب الله نقش جدی داشت او حکم قضاوت شرعی خود را از آیت الله منتظری و مشکینی گرفت و در ابتدا به دزفول، اندیمشک و همدان برای صدور احکام شرعی اعدام و مصادره دارائی های مردم رفت و بعدآ در تبریز مستقر شد. او وقتیکه به ریاست دادگاه سینما رکس انتخاب شد نماینده مجلس از تبریز بود.[5]
دادگاه آتش سوزی سینما رکس در دوّم شهریور 1359 تشکیل شد. در اولین جلسه دادگاه آتش سوزی سینما رکس به ریاست موسوی تبریزی پس از اینکه مردم به رهبری سازش متهمین را دیدند بشدت اعتراض کردند و گفتند که اینها متهمین ما نیستند. باین علت به دستور موسوی تبریزی سازش و کسانیکه با او بودند و اعضای خانواده اشان در آتش سوزی کشته شده بودند از دادگاه اخراج میشوند و تا پایان دادگاه بآنها اجازه داده نمیشود وارد دادگاه بشوند. موسوی تبریزی سعی مینماید از آشوری بعنوان یکی از مسئولین آتش سوزی استفاده کند لیکن کردار دیوانه وار او نشان میدهد که نمیتوانسته است متهم واقعی باشد و از دادگاه اخراج میشود. متهم دیگر ابراهیم نظریان که بعد از دستگیری تکبعلی زاده دستگیر شده بود دچار ناراحتی روانی شده بود و در زندان دندان های خود را با دستش لق و سپس میکشید ایشان در اولین روز دادگاه حضور داشت و چون وضعیت بدنی و روانی بدی داشت از او پرسش نمیشود و دیگر در ردیف متهمین دیده نمیشود و کسی از سرنوشت او خبری ندارد. موسوی تبریزی از تکبعلی زاده پرسش های مینماید که اولی آن این است شما چگونه سینما را آتش زده اید و او جریان آتش زدن را بدقت و مشروح میگوید. موسوی از تکبعلی میپرسد ” رابطه شما با ساواک شاه چگونه بود” تکبعلی زاده درخواست مینماید تا موسوی پرسش خود را تکرار کند و موسوی اینکار را میکند در پاسخ تکبعلی زاده که بگفته رئیس زندان و بگزارش سرهنگ بیات آدم جسور و گستاخی بود به موسوی ناسزا میگوید و از او میپرسد تو نمی دانی من با چه کسانی در ارتباط بوده ام ساواک و شاه کیست آنها که از این جریان خبری نداشته اند.” بدنبال این برخورد تکبعلی زاده با رئیس دادگاه انقلاب فیلم های تهیه شده ضبط میشود و حاضران در نشست دادگاه تهدید میشوند که چنانچه این جریان را گزارش کنند ضد انقلاب تشخیص داده و محاکمه خواهند شد.

محکومین دادگاه شرعی حکومت اسلامی و موسوی تبریزی به اعدام برای جنایت سینما رکس بدین ترتیب اعلان میشوند: 1-حسین تکبعلیزاده 2-ستوان منوچهر بهمنی 3-علی نادری 4-اسفندیار دهقانی 5- فرج الله مجتهدی 6- سرهنگ سیاوش آل آقا رئیس اداره اطلاعات آبادان. ستوان یکم منوچهر بهمنی در روز آتش سوزی در مرخصی بود و در آبادان نبود و دیگر اعضای دادگاه انقلاب آبادان او را محکوم نکردند لیکن چون ستوان یکم منوچهر بهمنی موسوی تبریزی را در آبادان دستگیر کرده بود حکم اعدام او تنها با امضأ موسوی تبریزی داده میشود. سرهنگ سیاوش امینی آل آقا رئیس ضد اطلاعات محکوم به اعدام شد با اینکه ایشان هم در زمان آتش سوزی در مرخصی بود لیکن بعد از بازگشت آتش سوزی را عمدی تشخیص میدهد. علی نادری صاحب سینما در هنگام آتش سوزی در آبادان نبود. اسفندیار دهقانی مدیر سینما بجرم سهل انگاری برای امنیت تماشاچیان محکوم میشود. فرج الله مجتهدی کارمند ساواک که جدیداً به آبادان منتقل شده ظاهر به منظور آتش زدن سینما. چهار نفر که غیاباً به مرگ محکوم میشوند بدین ترتیب اند: علی اصغر ودیعی رئیس سازمان امنیت آبادان، سرتیپ رضا رزمی رئیس شهربانی آبادان، سرهنگ محمد علی امینی رئیس شهربانی پس از سرتیپ رزمی، سرهنگ اردشیر بیان رئیس شهربانی.
بعد از دو روز حکم دادگاه انقلاب صادر میشود و ساعت سه بعد از نیمروز محکومین به اعدام را بیرون میبرند تا اعدام کنند لیکن مردم آبادان که به مسخره و دادگرانه نبودن محاکمه و محکومین واقف بودند از اجرای حکم جلوگیری میکنند و جنگ و گریزی بین مردم با پاسداران و کمیته و بسیج در میگیرد در مکانی محکومین را برای اعدام پیاده میکنند لیکن مردم از اجرای اعدام محکومین جلوگیری میکنند تا سرانجام محکومین را به یک گورستان میبرند و در حالیکه عده ای پاسدار جلوی مردم را گرفته بودند محکومین را اعدام میکنند.
حسین تکبعلی زاده تنها مجرم واقعی آتش زدن سینما رکس است که که به این جرم محکوم میشود. جمهوری اسلامی به اصرار خانواده های قربانیان این جنایت برای تشکیل دادگاه پاسخ میدهد و عده ای بیگناه را به این جرم میکشد. تشکیل دادگاه جنایت سینما رکس آبادان نه تنها عدالت را اجرا نمیکند بلکه برای سران حکومت جمهوری اسلامی دست آویزی میشود تا تعدادی بیگناه و نظامیان رژیم مشروطه را بکشد. گزارش های اعتراف مقامات جمهوری اسلامی مبنی بر اینکه روحانیان اسلام سیاسی و خمینیست در این جنایت دست داشته اند در منابع مختلف بیان شده است. آیت الله حسین نوری همدانی پدر زن موسوی تبریزی در نزد شیخ علی تهرانی اعتراف کرده است که آتش زدن سینما رکس آبادان کار آنها بوده است که میتوان گمان زد از دامادش شنیده است.[6]
علت انتخاب سینما رکس برای آتش زدن برای اسلام سیاسی بی ارتباط با فیلمی که نمایش میداد بنام گوزن ها ساخته مسعود کیمیائی فیلم ساز موفق آخرین سالهای پیش از انقلاب نبود. این فیلم در لفافه در باره جنگ چریک های شهری با حکومت مشروطه پادشاهی بود و فرض حزب الله بر این بود که بیشتر چپی ها به تماشای آن میروند. در پرسش و پاسخی که در سایت “تاریخ ایرانی” احتمالاً یک سایت وابسته به حکومت اسلامی با موسوی تبریزی داشت موسوی به چپی بودن فیلم و تماشاجی های آن اشاره مینماید.[7] در این مصاحبه موسوی تبریزی بطورکلی به اتهاماتی که به او و رژیم در باره آتش زدن سینما رکس زده میشود پاسخ میدهد. او علت آتش زدن سینما رکس را برای تحریک مردم آبادان و ایجاد اعتصاب در صنایع نفت را انکار مینماید و ادعا مینماید که جو سیاسی آبادان کاملاً انقلابی بوده است. با اینکه تمام گزارش ها بر این پایه است که تمام اعضای خانواده ها از اولین جلسه دادگاه از دادگاه اخراج شده بودند و حتی مانع اجرای حکم اعدام میشدند موسوی ادعا مینماید که آنها از اجرای عدالت بشدت راضی بودند. موسوی انکار مینماید که ستوان یکم بهمنی را برای دستگیریش توسط او اعدام کرده است. او ادعا میکند ستوان بهمنی به کسانیکه از پنچره سینما فرار میکردند تیراندازی میکرده است در حالیکه ما میدانیم سینما پنجره نداشته است و همچنین ستوان بهمنی در شب آتش سوزی در مرخصی بوده است و در آبادان نبوده است. موسوی استدلال میکند چون ساواک آشوری را شکنجه کرده است و او را وادار کرده است تا به آتش زدن سینما رکس اقرار کند این ثابت میکند ساواک مسئول آتش زده سینمای رکس است در حالیکه آشوری از ابتدا ادعا میکرد که سینما را آتش زده است و در دادگاهی که خود موسوی رئیس آن بود بعد از اولین جلسه آشوری را آزاد کرده است. محمد رشیدیان یکی از مقامات جمهوری اسلامی و یکی از اسلامی ها متهم به دست داشتن در آتش سوزی یکسال پیش از این اعتراف کرده بود که متهم اصلی و واقعی تکبعلیزاده پیش او آمده بود و گفته بود که سینما را آتش زده است پرسش مصاحبه کننده از موسوی با وجود چنین واقعیتی این استکه چرا او بهیچوجه حتی بعنوان شاهد به دادگاه احضار نشده است. پاسخ صریح موسوی این است که رشیدیان جزو شاهدان نبوده، نیازی به دعوت ایشان نبود.”
سران حکومت اسلامی از تشکیل دادگاه آتش سوزی سینما رکس بیش از دوسال خوداری کردند و سرانجام بعد از خود داری دو دادستان از برپائی دادگاه موسوی تبریزی بعنوان رئیس دادگاه انتخاب شد. کیفیت موسوی بر پایه سابقه پیشین او در قضاوت نه بر پایه منصفانه بودن بلکه بر پایه نگهبانی از حکومت اسلامی و کشتن مخالفان آن بود که در ادبیات اسلام سیاسی بنام قاطعیت در دادگاه های اسلام سیاسی شناخته شده بود و موسوی به قاطعیت خود در صادر کردن حکم های اعدام در دادگاه سینما رکس اشاره میکند که در آن او عده ای بیگناه را بقتل میرساند و شخصاً از اینکارش آرامش روانی دارد. این مصاحبه موسوی تبریزی در برابر پرسشهائی ایکه مردم در باره آتش زدن سینما رکس داشتند بیشتر در جهت ایجاد داستانواره اسلام سیاسی برای مومنان به اسلام سیاسی ترتیب داده شده است تا داستانواره واقعی آتش زدن سینما رکس و سوزاندن 377 نفر در آتش برای پیشبرد انقلاب اسلامی شکافی در ایمان منسجم آنها ایجاد نکند.
کامبیز باسطوت 2014/06/08
info@iranpolitics.org
www.iranpolitics.org
[1] متن این سخن رانی دراختیار نگارنده نیست
[2] https://www.youtube.com/watch?v=ByN7ZM2mpsk-2https://www.youtube.com/watch?v=GzxjWMojzfA-2https://www.youtube.com/watch?v=zr9nr8_nApI
[3] دکتر منوچهر گنجی، آتش نهفته، ص230،231
[4] قره باغی، حقایق در باره بحران ایران، ص 41
[5] http://news.gooya.com/politics/archives/2014/02/175920.php
ایرج مصداقی در نوشتار “سید حسین موسوی تبریزی خشن ترین قاضی نظام، مدعی “نظام رحمانی”
[6] http://news.gooya.com/politics/archives/2014/02/175920.php, http://news.gooya.com/politics/archives/2014/02/175921.php
[7] http://tarikhirani.ir/fa/files/52/bodyView/544