حزب سکولار دمکرات ایران

Iran1

علت اصلی اشتیاق, خواست وطرفداری افراد یا گروه هائی ازپدیده فدرالیسم، تبعیض وظلمیست که حکومت های استبدادی بر مردمان یا شهروندان کشوری مانند ایران اعمال میکنند. تجربه منفی 37 ساله با نظام جمهوری اسلامی، ایرانیان را به اندازه کافی با نارسائی های حکومتی براساس قوانین دین ومذهب آشنا کرده وبوضوح تمیز میدهند، چگونه دخالت آن قوانین درکارهای (سیاسی, اقتصادی واجتماعی) شیرازه امور را ازهم پاشیده، فساد را گسترش داده، استبداد و دیکتاتوری را استوارکرده است.

حكومت فقاهتی اسلامی حاکم بر ایران, درتماميت، موجوديت, فعالیت, كليت وباورهای خود هيچگونه پاسخی برای خواسته های امروز و فردای مردم و بویژه زنان و جوانان, پرارزشترین سرمایه های کشور ندارد ونخواهد داشت. ترديدی نیست كه نداشتن پاسخ برای نسل جوان در ایران, شدت تبعیض های گوناگون, سرکوب، ستم وظلم بر کلیه مردمان ایران, بیخردی، فساد واختلافات فاحش دربين گروه های حاكم، فقر اقتصادی، مشكلات اجتماعی، فرار مغزها و بی اعتباری بين المللی، به سقوط این نظام و تباهی ایران خواهد انجامید.

تصور اینکه حکومتی فدرال میتواند یکباره ظلم, ستم وتبعیض ها را برکنار کرده حلال مشکلات شود،  اندیشه ایست واهی.

فدرال ائتلاف, همبستگی ‌یا قرارداد فیمابین برای رسیدن به هدفی مشترک است و تا بحال هیچ کشور یک پارچه و تاریخی، حکومت و کشورداری را به سیستم فدرال برنگردانده است، زیرا فدرال یعنی ائتلاف, همبستگی ‌یا قرارداد فیمابین برای رسیدن به هدفی مشترک، اما کدام هدف؟

هستند کسانیکه میگویند ومینویسند؛ شیوه سیاسی حکومت پادشاهان هخامنشی و ساسانی نوعی فدرال یا کنفدرال بوده. آنها نواحی تصرف شده را با حفظ استقلال داخلی باجبار تابع حکومت مرکزی میکردند، حکمرانان آن نواحی را شاه برمیگزید ومالیات های کلان دریافت میکرد. اهالی نواحی تصرف شده مداما برای آزادی سرزمینهایشان تلاش میکردند، ولیکن سرکوب میشدند. در زمان داریوش۳۰ ساتراپ هخامنشی، هر یک کشوری مستقل بودند. حاکمان وفرمانده هان نظامی که اداره ساتراپها را در اختیارداشتند و بنام خود سکه ضرب میکردند، توسط شخص داریوش برگزیده میشدند. پرسش اینست؛ چگونه میتوان حکومت آنانرا حکومت های فدرال یا کنفدرال نامید؟ در حالیکه همه گوش بفرمان شاهنشاه داشتند و حق تعین سرنوشت با شاه بود. حکومتهای ساسانی هم عموماً از حکومتهای شاهنشاهی، یکپارچه و خودمحور تشکیل شده بودند.

به باوربعضیها حکومت فدرال پیشنیازی برای آزادی ودمکراسیست. در صورتیکه این باور کاملا نادرست است.

در زبان لاتین ، ریشه واژه فدرال “Federal” از”Foedus یا Foeder” منشعب شده ومعنای فارسی آن همبستگی ‌یا قراردادفیمابین برای انجام کاری میباشد، برای مثال “جدائی خواهی”.
بنابراین تئوری, فدرالیسم، برخلاف تصورشیفتگان فدرالیسم, برمبنای اصول تقسیم قدرت بین واحدهای کوچکتری درنهادهای بزرگ ومشترک نیست. بلکه همبستگی برای کسب استقلال کامل ازیک قدرت بزرگ حاکم برآن سرزمین میبلشد.

برای مثال ایالات متحده آمریکا درسال 1787، برای جدائی ازمستعمرات استعمارگران قدرتمند اروپائی و آزادی ازسلطه آنان با ائتلاف وهمبستگی, پیش از آنکه به صورت فدراسیون درآید از ۱۷۷۸ تا ۱۷۸۷ کنفدراسیون بود. ایالات عضو کنفدراسیون نام فدرال بر خود نهادند, به کشوری قدرتمند تبدیل شده و در مبارزه برای گرفتن آزادی و استقلال به پیروزی وجدائی کامل رسیدند.

با توجه به ایده و فلسفه فدرالیسم, بجز استقلال خواهی ازقدرتی بزرگ و جدا ئی ازیك واحد ارشد، منظردیگری برای حکومت فدرال نمیتوان یافت. از اینرو درشرایطی که استبداد ودیکتاتوری مانع آزادی و دمکراسی است، درعمل فدرالیسم فدرال خواهان میتواند تقسیم یک دیکتاتوری بزرگ به دیکتاتوریهای خرد تر شود. از اینرو فدرالیسم یا استقلال خواهی اولین گام برای تجزیه یک کشورجهان سومیست.

تشکیل یک نظام سیاسی دمکرات، برخاسته ازاراده مردم که نقش تعیین کننده آن تشکیل پارلمان ودولتی پیرو قانون اساسی و خدمتگذار ملت بوده، بدون هرگونه تبعیض، ضامن پرداخت حقوق فرد فرد مردم باشد، عملا مانع تمرکز قدرت میشود، زیرا قدرت درمیان مردم تقسیم شده است. جامعه آگاه، عاقل و فهمیده ایکه بتواند دمکراسی یا حاکیمت مردم را بوجود آورد، ازآن نگهداری و پاسداری کند، مانع استبداد و دیکتاتوری شود، نیازی به حکومت فدرال ندارد.

«تفرقه بیانداز و حکومت کن» و یا «جدا کن و غالب شو»،

قدرت های بزرگ در حوزه منافعشان، برای تضعیف و تجزیه کشورهای استبدادی بویژه اسلامی و عقب افتاده جهان سوم، آنها را از دیر باز تشویق به یک حکومت فدرال کرده و آنرا گامی بسوی دمکراسی توجیه میکنند . آنها میخواهند از یک دیکتاتوری بزرگ، چند دیکتاتوری کوچک و قابل کنترل بسازند. گرچه پیشنیاز آزادی و حاکیمت مردم (دمکراسی)، جدائی قوانین دین، مذهب و ایدئولوژیست، اما آنها به آن کاری ندارند.
لذا برخلاف باور کسانیکه فدرالیسم را نیکوترین نوع نظام حکومتی برای ایران میدانند، ابراز این اندیشه چه دانسته یا ندانسته اشتباهیست کلان ودرتائید سیاست دشمنان استقلال ایران وایرانیان.

بنیانگذاری برای تقسیم قدرت درایران، پس از براندازی حکومت اسلامی، آزادی ودمکراسی یا حاکمیت مردم خواهد بود.

هنگامی که مردم ازآزادی های فردی وجمعی، سیاسی واجتماعی و بیان اندیشه و زندگی مرفه در چارچوب قانون اساسی منطبق بر قوانین حقوق بشری بهره مند شوند، نیازی به حکومت فدرال نخواهند بود. آنهم در کشوری با اقوام، ادیان ومذاهب وزبانهای گوناگون که سابقه ای طولانی در هم جواری درمرز و بوم ایران داشته، هزاران سال باهم زیسته ودرهم آمیخته وبه نقاط دور ونزدیک نقل مکان کرده وجایگزین شده اند. چگونه میتوان ایرانی فدرال داشت هنگامیکه جمیع مردم مالک و حاکم آن سرزمینند؟