حزب سکولار دمکرات ایران

maghaleh hezb

ايـن مقاله را ميـخوانيد چرا که جمهوری ولايت فقيه اسلامی در کشورمان ايران هنوز پا برجاســت. هنوز استبداد و اختناق و فساد و نابسامانی ميهنمان ايران را در برگرفته است.
بسـيار بودند و بسـيارهسـتند ، آنانی که سرنگونی نظام ولايت فقيهی و واگذاری حاکميت به مردم را هدف میدانند و در تلاشند که به نتيجه مطلوبشان برسند. اما متاسفانه همانطور که در تحليلهای پيشين بيان کرده بوديم ، فريـبکاری و سرکوب رژيم از طرفی و کم کاری و بـدکاری در اپوزيسيون برانداز از طرفی ديگر موجب ناکامی و بی ثمری همه تلاشها تا به امروز بوده اند. در اين مختصر سعی داريم اشاره ای به بافت نامناسب اپوزيسيون جمهوری اسلامی و به راه کارهای مناسب برای برون رفت از بن بست موجود داشته باشيم.
روی سخن به اپوزيسيون خارج از کشور است. در داخل کشور مردم کوچه و خيابان هر چند از رژيم انزجار و تنفر دارند ولی در نبود انگيزه برای مقابله و در نبود چشم انداز روشنی برای فردای خود ، عاقلانه تر آن می بينند که سختی روزگار را تحمل کنند و هر چند دشوار ، ولی دوگانگی در روزمره خود و مدارا با نظام را پيشه گيرند. قشر روشنفکر و مسـئول داخل کشور هم در طی 36 سال گذشته تلفات جانی بسياری داده و امروز نيز مجبور به تحمل زنجیر اختناق است.
به باور ما سرنگونی جمهوری اسلامی تنها به ميزان همت و تلاش خارج از کشوری ها بستگی دارد. چرا که در خارج از کشور همه اقشار ايرانی موجودند. و مخصوصا قشر روشنفکر به اصطلاح سياسی کار دست باز و فضايی مساعد در اختیار دارد و می تواند زمينه لازم برای جلب اعتماد و علاقمند نمودن مردم به جنبشی ساختارشکن را مهيا نمايد. براندازی در داخل ايران و به دست مردم ايران بايد باشد ولی ایجاد انگیزه برای حرکت ، ارائه برنامه مناسب و زمينه سازی بين المللی تنها در خارج از کشور و با استفاده از نيروهای موجود در خارج از کشور ممکن خواهند بود. بدين لحاظ در باره اين بخش از جامعه که توان کاری و رسالت ميهنی عظيمی دارد بايد سخن گفت و در تلاش بود که کمی ها و کاستی های آن را برطرف نمود.
بعد از به قدرت رسيدن آخوندها و تولد جمهوری اسلامی ، که البته آغازش با فريب و دروغ بود (فاجعه سينما رکس نمونه ای شاخص از آنـست)، و ماندگاريش نیز تا به امروز تنها به فريب و دروغ و جنايت مديون است ، در اوائل دهه شصت مخالفين حکومت اسلامی در خارج از ايران بسيار اندک بودند. انقلابيون تصويه شده ابتدای رژيم و برخی از گروههای چپ هوادار پيشين خمينی ، برکنار شده گان دانشگاهی و وابستگان به رژيم پادشاهی به خارج آمده بودند. با آشکارتر شدن ماهيت جنايتکار نظام اسلامی و افزايش سرکوب معترضین ، منقدین و دگراندیشان ، بویژه پس از فاجعه قتل عام زندانيان سياسی در سال ۱۳۶۷، خروج مخالفين رژيم و اقليتهای مذهبی و قومی از ایران فزونی گرفت. و سپس پس از جنبش اعتراضی مردم در سال 1388 نيز تعداد بسيار زيادی از کنشگران اجتماعی بمانند روزنامه نگاران و دانشجويان و همچنين جوانانی که در جنبش و اعتراضات خيابانی شرکت فعال داشتند و پس از ناکامی جنبش جان خود را در خطر می ديدند ، ناچار به ترک ميهن شدند. البته در همه اين ايام ايرانيانی که بدنبال فرصتهای اقتصادی و اجتماعی بيشتر و بهتری بودند نيز از ايران خارج شده و هنوز می شوند. بسياری از آنها در خارج به زندگی معمول خود مشغولند و البته بسياری هم همين که جا پای خود را در خارج از کشور محکم نمودند ، گويی فراموش کرده اند که در کشورشان چه نظامی موجود است ، به رفت و آمد به ايران و حتی در موارد بسياری به تجارت با نظام جمهوری اسلامی پرداختند.
در مقابل ، نظام مَـکار جمهوری اسلامی برای ايجاد نفاق و خنثی نمودن نيروهای سياسی و مخالفين بوجود آمده در خارج از کشور بيکار ننشسته است. ترور شخصيتهای اپوزيسيون و فرستادن نيروهای مزدور و فريب خورده برای ايجاد شکاف و در هم شکستن اراده اپوزيسيون به براندازی از ترفندهای رژيم بوده اند. بحث های منحرفی همچون اميدواری به اصلاح نظام بتوسط خودی ها (آنهايی که در نظام هستند و يا می توانند باشند)، اميدواری به انجام انتخابات آزاد ، چشم انتظاری به مناقشه هسته ای رژيم با جامعه بين المللی ، اميد به جنبش خودجوش مردم و بسياری بحث ها و مغلطه های ديگر همگی يا از جانب فرستاده گان جمهوری اسلامی در خارج و يا از جانب قشر بی شهامت و غير مسئول اپوزيسيون مطرح شده و میشوند. اندکی شناخت و فهم سياسی کافی است که دريابـيم که رژيم موجود مورد انزجار مردمش می باشد ، سرچشمه تروريسم در جهان است و سرنگونی اش مترادف با سرافرازی و سربلندی ايران و ايرانيان است. بديهی است که منظور از براندازی واگذاری حاکميت به مردم با استقرار نظامی سکولار ـ دموکرات پس از سرنگونی جمهوری اسلامی میباشد. نظامی که در آن مذهب و ايدئولوژی حاکم نيست و رای مردم مد نظر قرار ميگيرد. هنگامی که نمايندگان واقعی مردم بدور از اعتقادات مذهبی خود قدرت اجرايی ، قانون گذاری و قضايی کشور را بدست بگيرند ، منافع ملی ايران و ايرانيان تامين و تضمين خواهند شد.
از ميان همه ايرانيانی که در خارج از کشور هستند ، متاسفانه تعداد اندکی به وظيفه حقوق بشری و ميهنی خود عمل می کنند. بسياری همانگونه که ياد شد به زندگی معمول خود پرداخته اند و بسياری هم در توهم انجام وظيفه میباشند. بديهی است که روشنگری ، خبرنگاری و تحليل گری در هر جامعه ای لازم است ولی در جامعه اپوزيسيونی که هنوز در مبارزه خود پيروز نشده است ، اينگونه کنشگريها ، کنشگری سياسی ـ مبارزاتی نيستند و اگر هم باشند ، کافی نيستند. بسياری تنها به شعارهای ضد رژيمی ، به افسوس گذشته و به بحث های بلند پروازانه در مورد آينده دور خود را راضی نموده اند و به مردم وانمود می کنند که در حين و در بطن مبارزه هستند. هنوز جمهوری اسلامی جولان میدهد و ما در اين فکريم که آيا فلان اقليت در فردای اين رژيم حق حاکميت خواهد داشت يا نه ؟ و يا به شکل ظاهری حاکميت پس از رژيم می انديشيم ، فارق از اينکه دغدغه ما نه شکل ظاهری که ماهيت و ساختار اساسی نظام است. تو گويی که هنوز زمينی برای ساختن خانه نداريم ولی در مورد رنگ پنجره ها و يا سنگ فرش اتاقمان بحث کنيم ! در مورد دوران گذار و ساختار و شکل نظام آينده هنگامی می توانيم صحبت کنيم که مرکزيتی قابل جايگزينی و يا بعبارتی آلترناتيوی مقبول مردم و جامعه بين المللی داشته باشيم. کوته فکری است اگر فکر کنيم که مردم ايران و يا جهانيان در نبود اين مرکزيت مشخص و صاحب برنامه ، انگشتی بجنبانند ! جنبش های اعتراضی واقعی که ترفند نظام نبوده اند ، در داخل کشور همواره بوده اند و خواهند بود. ولی اين جنبش ها هيچگاه نمی توانند بخودی خود لوکوموتيو برای براندازی باشند. آنها نشان ميل ايرانيان به دگرگونی و نشان انزجارشان از جمهوری اسلامی هستند. تنها يک برنامه سياسی جامع و محکم می تواند از اين جنبشها در قطار مبارزه بشکل درست استفاده کند.
جامعه اپوزيسيون برانداز که به اصول اساسی ياد شده باور دارد بايد راسختر ، مشخصتر و قاطعانه تر گام بردارد. از خصلتهايی که تا به امروز موجب تباهی اش شده اند دوری کند. خودمحوری عقيدتی ، خود مرکز بينی ، انحصار طلبی ، واکنشگرايی ، تخريب يکديگر ، بدبينی ، بدگويی و تنها مبارزه مَجازی موجب شده اند که بيلان اپوزيسيون هيچ باشد و ناظران خارجی و مخصوصا دولتهای صاحب نفوذ درجا زدن و دور خود چرخيدن را در ما ببينند. زياده نيست ، به حق که در جا زده ايم و دور خود چرخيده ايم. در تحليل و پيش گويی سياسی همواره مهارت داشته ايم ولی گام در ادامه گام بعدی زدن را ياد نگرفته ايم.
دغدغه اپوزيسيون برانداز احقاق حقوق مردم ايران است. در فردای جمهوری اسلامی برای احقاق حقوق مردم همه جناحهای سياسی ممکن و موافق با قوانين جهانشمول حقوق بشر و دموکراسی حضور بايد داشته باشند. حضور در امروز مبارزه ، تنها شرط حضور در فردای مبارزه است. کنگره ها و شوراهای بسياری در اپوزيسيون داريم و هر کدام بر اين توهم هستند که نقطه آخر میباشند. غافل از آنند که کنگره ملی و يا شورای مرکزی ، که همان تشکلی بايد باشد که آلترناتيو را شکل میدهد ، نمی تواند متعدد باشد. کدام کشور صاحب نفوذ کنگره و يا شورايی از ما را قبول میکند که در آن جمع وجود ندارد و به مانندش هزاران ديگر موجودند ! بديهی است که مردم ايران که در واقع مردم فهميده و عاقلی هستند نيز هرگز به رهنمودهای متعدد و متضاد با هم و مخصوصا از رسانه هايی که حتی حاضر به نشر سخن يکديگر نيستند ، گوش فرا نخواهند داد.
جنبش آزاديخواهی مردم ايران هنگامی می تواند محرک و پيروز باشد که مرکزيتی مشخص و متشکل از همه گزينه های موجود و رسانه هايی همصدا داشته باشد. در جامعه ما بايد احزاب متعدد و نقطه نظرهای متفاوت داشته باشيم ، ولی تنها ائتلاف قراردادی بين اين احزاب و همگامی و يکصدايی رسانه هاست که ميتواند لوکوموتيو لازم برای حرکت به جلو را بوجود آورد.
بدبينی ها نسبت به يکديگر ، تخريب يکديگر و بی اعتمادی به يکديگر را بايد کنار بگذاريم. دغدغه ما والاتر از آن است که گذشته يکديگر را معيار قضاوت قرار بدهيم و کينه گذشته موجب انفعال در امروز بشود. بديهی است آنهايی که کرده و يا گفته اشتباه گذشته خود را اعتراف کنند ، به جلب اعتماد سريعتری خواهند رسيد. تواضع يکی از خصلتهای نيک و از خود انتقادی نشانه سياست درست است.
ما امضا کننده گان اين مختصر در مقام حزبی خود و با باور به گفته های خود همواره در تلاش بوده و خواهيم بود که جامعه اپوزسيون ايرانی صاحب احزاب مختلف باشد و راه کار نهايی را در ايجاد يک ائتلاف قراردادی بين نيروهای حزبی می بينيم. ائتلافی که بتواند هم نماينده همه گزينه های سياسی جامعه ايرانی باشد ، هم راهکاری مبارزاتی به مردم ارائه بدهد و هم آلترناتيوی قابل برای جامعه جهانی باشد. ما مطمئن هستيم که فردای ايران پس از سرنگونی جمهوری اسلامی بايد غير مذهبی و مردم سالار باشد ، مردم ايران و کشورهای آزاد جمهوری ولايت فقيهی را نمیخواهند و هيچ حرکت خودجوشی بدون برنامه و بدون شناسه مناسب ، ممکن و پيروز نخواهد بود.
در راستای اعتقادات خود همواره در گفتگو و تبادل نظر با ديگران بوده و خواهيم بود و در اين راه از همه دلسوزان حقوق بشر و دموکراسی تمنای همياری و همراهی داريم.
باشد که با همت دست جمعی خود و با تلاش همبسته عملی فتنه و آفت جمهوری اسلامی را نابود کنيم و به دوران رنج و درد ايران و ايرانيان پايان بدهیم.

بهرام آبار(حزب سکولار دمکرات)
رامين گلبانگ (آزادگان نروژ)
خواهر زاده علی‌ خامنه ای -محمود مرادخانی (کانون کنشگرايان ايران)
آرش مهدوی (آزادگان نروژ)

گروه براندازان : (کانون کنشگرايان ايران، حزب سکولار دمکرات،آزادگان نروژ)
26 بهمن ماه 1393
amuzehhaye mofid