مهمترین بخش از جامعه که به دلیل توانایی منحصر به فردشان میتوانند بیشترین نقش را در شکستن و انحلال تودههای یخی در ستونهای زیرین ایفا کنند، زنان، دانشجویان و هنرمندان و در امتداد آنها کارگران و کشاورزان و معلمان و سایر اقشار جامعه هستند.
باور برخی جامعه شناسان نظیردکتر محمود دلخواسته ایناست که نظام اجتماعی که بهوسیله مستبد کنترل میشود شبیه بارویی است که مردم خود را اسیر نموده و دیوارههای آن توسط اهرمهای اهریمن ساخته و پرداخته شده باشد. بیرون آن برج و بارو نیز خندق اصلاحطلبی نظام به طور مداوم توسط نخبگان همین زندانیان، تعبیه شده که هر کس بخواهد از آن به در رود راهی به جز آن خندق نیابد و ناگزیر در آن افتد. این تفکر در ظاهر به نظر درست میرسد، اما با تعمق به محتوای ساخت نظام استبدادی و امکان ایجاد آن در طرز فکر عموم مردم و روش انتخاب و تصمیم گیریهای روزمره آنها در میابیم که این تشبیه کامل به نظر نمیرسد.
با نگاه دقیق به برتری جویی و تحقیر پذیری در نظام فکری بسیاری از مردم که در محدوده زندگی روزانه خود مدام آن را فرهنگ نمودهاند، میتوان دریافت که مجموعهای از عوامل، ساختارهای روابط اجتماعی زورگو و زورپذیر را به شدت در هم تنیده و منجمد نموده است. از این رو نزدیکترین شباهت به اینگونه ساختار را میتوان همچون کوه یخ (آیسبِرگ) به همراه قوانین شاکله آن دانست و از جمله آن، ظاهر و فرایند تشکیل کوه یخ است که حدود ۱۰ درصد آن بالای آب و پیدا و بیش از ۹۰ درصد عناصر ناپیدای آن در زیر آب قرار دارند. در فضای سرد ترس و سانسور وخشونت، در پایین ترین توده کوه یخ که درواقع شالوده آن را تشکیل میدهد، تک تک افراد جامعه که در روزمره زندگی به کلیه روابط خود جهتِ زور میدهند قرار دارند. این افراد در توهم کسب قدرت در محدوده زندگی و کار شخصی و اجتماعی خود و با ایجاد فضای ترس، تمایل به برتری جوییهای قومی، مرامی، نژادی، جنسیتی، سبک زندگی و نظیر آن، دایما خشونتهای کلامی نظیر دروغ و تهمت و توهین و تهدید و ترور شخصیتی و نیز خشونتهای غیرکلامی نظیر ضرب و جرح و در نهایت قتل و ترور فیزیکی را بکار میبرند.
در این بین نیروهای محرکه جامعه از نیروی کار و سرمایه و بازار، دانش و فن و اندیشه راهنما که در این قدرت مداری از خود بیگانه (الینه) میشوند، میان این لایهها از پائین به بالا جذب و در کانون قدرت (کوه یخ) متمرکز و بزرگ میشوند. دوباره از بالا به پائین اعمال میشوند تا در جایی از این کوه یخ قربانی و منجمد قدرت طلبی خویش گردند. بخشی از نیروی محرکه در طی مسیر حرکت به سمت بالا، بنا به تمایل و تبلیغات گسترده در یکی از قشرهای تبیین شده جریان مییابند، قسمتی از نیروی محرکه صرف حفظ موقعیت آن قشر میشوند و بدین وسیله آن قشر نیز بنوبه خود، توان تخریبی خود را افزایش میدهد. آنچه در کانون قدرت جمع میشود باقیمانده نیروهای محرکه است. قشرهای اجتماعی منجمد شده با زور کانون قدرت، نیروهای محرکه منجمد شده را در حفظ کوه یخ بکار میبرند. از این روقدرت کانونی نیاز کمتری به اعمال زور مستقیم در جامعه پیدا میکند و آنرا توسط قشرها و نیروهای محرکه اعمال میکند. سایر عناصر تشکیل دهنده کوه یخ همچنان که در اینفوگرافیک زیر آمده است به تدریج و در طول سالیان منجر به ایجاد چنین نظامی سرکوبگر و خشونت گستر شده است.
به نظر میرسد در صورتی که جامعه بخواهد خود را از چنگال این کوه یخ که دار و ندار آن را به دمای انجماد رسانده است و به طور روزمره و مستمر روابط اجتماعی، فرهنگ، طبیعت و ثروتها و آبروی ملی ایرانیان را به قهقرا میبرد برهاند، راهی جز از بین بردن مهمترین توده یخ تشکیل دهنده این استبداد که پایینترین لایههای زور و خشونت در سطح روابط خود، خانواده و روابط اجتماعی هستند ندارد. تودههای به هم تنیده که سالیان سال در استبداد تشکیل و تحکیم شده است و نیازمند صبوری و استمرار کلیه اقشار جامعه برای رهایی از آن طرز فکرها و رفتارها و بیان هاست. در نوشتاری دیگر با عنوان «انقلاب حقوندی در پیش است؟» ۳۶ مولفه برای ایجاد آمادگی و روش عمل برای رهایی از کوه یخ استبداد ارائه شده است.
حال مهمترین بخش از جامعه که به دلیل توانایی منحصر به فردشان میتوانند بیشترین نقش را در شکستن و انحلال تودههای یخی در ستونهای زیرین ایفا کنند، زنان، دانشجویان و هنرمندان و در امتداد آنها کارگران و کشاورزان و معلمان و سایر اقشار جامعه هستند. مخرج مشترک این گروهها، عدم توانایی استبداد در مهار کامل ایشان برای به خدمت گرفتنشان به عنوان ابزار سرکوب برای سایر نهادهای کنترلی است. بی دلیل نیست که دایما این اقشار توسط آن نظام سلطه مورد توهین و تحقیر قرار میگیرند. اگر زنان جامعه که در واقع میزان سنجش پیشرفت جامعه به میزان پیشرفتگی آنها و میزان پسرفتگی جامعه به میزان توانایی سرکوبشان در جامعه سنجیده میشود، بتوانند خود را از استبداد و سلطه پذیری برهانند و حقوند شوند، میتوانند نقش مهمی در آب نمودن کوه یخ استبداد از خانه و روابط اجتماعی ایفا کنند. اگر دانشجویان که در واقع قشر پیشرو و در عین حال نیروی جوان و پویای جامعه هستند بتوانند ذهن و عمل و بیان خود را از زور و خشونت برهانند و با تحمل سرکوبها، اعتراض را به تغییر و تحول تبدیل کنند و نماد حقوندی شوند، میتوانند علاوه بر افزودن به وجدان علمی و اخلاقی و همگانی جامعه، فرایندهای عملی شدن رهایی از استبداد را در خانواده و هستههای اجتماعی سرعت ببخشند و اگر هنرمندان که در کار گشودن افقهای زیبای هستی به روی مردم خویشند بتوانند افقهای استقلال و آزادی و حقوق را به روی مردم بگشایند و مُصور حقوندی شوند، جامعه به جنبش همگانی بر خواهد خواست و کلیه قشرهای مستبد آب خواهند شد و از کوه یخ جز تکهای باقی نخواهد ماند، و سرانجام تک تک مردم میتوانند آینده زیبای خود را در رویای حقوندان ببینند و آن را به حقیقت مبدل نمایند و در حقوندی به زیست خود ادامه دهند و شهید رشد شوند.