حزب سکولار دمکرات ایران

b880f4fdf01a0c4b70228d106bad9908ea62db84

“دولت اسلامی تنها در حد شهر قم آزاد است. ما برای آیت الله در شهر قم دیواری خواهیم کشید که او هم در آنجا واتیکان کوچکی داشته باشد” (شاپور بختیار ۱۴ بهمن ۱۳۵۷)

در مورد شهامت، بینش سیاسی و صراحت لهجه دکتر شاپور بختیار سخن بسیار رفته است. برای من که از کودکی شاهد ویژگی های شخصیت او بودم، این نقل قول از بهمن ۵۷ همه آنها را در برمی گیرد.

زمانی که همه مسحور “امام و انقلاب” بودند و به قول دکتر بختیار “جنون دسته جمعی” سراسر ایران را فراگفته بود، به زبان آوردن این نکته اساسی (جدایی بدون چون و چرای مذهب از سیاست) مستلزم روشن بینی، بصیرت و تهوری استثنایی بود. سی و دو سال پس از آنچه چشیده ایم، کیست که نداند تنها راه رستگاری و نجات ایران، همانا بیرون راندن دین از فضای سیاسی و عمومی کشور است.

شاپور بختیار که دکترای خود را با اتمام رساله ای در باره رابطه مذهب با قدرت سیاسی در جوامع باستانی از دانشگاه سوربن اخذ کرده بود، می دانست که دین امری شخصی و جنبی است و دخالتش در نظام سیاسی نهایتأ منجر به استبداد و فساد خواهد شد.

نحوه برخورد با دکتر بختیار هنگامی که او به قصد نجات ایران پا به میدان گذاشت و علم مبارزه با “دیکتاتوری نعلین” را بلند کرد، برای من یادآور رفتاری است که با گالیله در اروپای قرن هفدهم شد.

باور هر دو تحول برانگیز، ولی در عین حال بدیهی بود: دانشمند ایتالیایی مدعی مرکزیت نداشتن زمین در جهان بود و بختیار اعتقاد راسخ داشت به کوتاه کردن دست دکانداران دین ازعرصه سیاست.

“شاپور بختیار که دکترای خود را با اتمام رساله ای در باره رابطه مذهب با قدرت سیاسی در جوامع باستانی از دانشگاه سوربن اخذ کرده بود، می دانست که دین امری شخصی و جنبی است و دخالتش در نظام سیاسی نهایتأ منجر به استبداد و فساد خواهد شد.”

هردو مورد لعن و نفرین قرار گرفتند و بهای گرانی بابت پایداری و استقامت خود پرداختند. گالیله از سوی کلیسای زمان مورد بازجویی و تفتیش عقیده قرار گرفت، و در توبه نامه ای دستاورد علمی خود را نفی کرد؛ چون نظریه گالیله مخالف نص انجیل بود و به دکان زهد فروشان آن زمان خدشه وارد می کرد.

دکتر بختیار هم از سوی روشنفکران و همرزمان جبهه ملی اش آماج تهمت و ناسزا قرار گرفت و طرد شد. ولی او مرد نیمه راه نبود. این بیت خواجه شیرازی که بر سنگ مزارش حک شده و بی اغراق صدها بار آن را از زبانش شنیده بودم، شعار جاودانه زندگی سیاسی اش بود:

روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق

شرط آن بود که جز ره این شیوه نسپریم

به گمان من، پافشاری دکتر بختیار بر اصل لائیسیته و وارد کردن این مقوله به گفتمان سیاسی ایران با ارزش ترین جنبه میراث سیاسی اوست؛ خدمتی که اگر یکسان با ملی کردن صنعت نفت نباشد، کمتر از آن نیست.

نفت هر چقدر هم که به وفور در مرز و بوم ما کشف شود، عاقبت به اتمام می رسد، ولی چگونگی یک نظام سیاسی که متضمن امنیت، رفاه و سربلندی مردم باشد دغدغه ای است که تا کشوری به نام ایران برجاست، با ما خواهد بود.

به دکتر بختیار خرده می گیرند که او در طی نخست وزیری اش با مطرح کردن لائیسیته، حکومت پارلمانی و اجرای قانون اساسی مشروطه، نخبگان ایران را خطاب قرار می داد در حالی که انبوه مردم هیجان زده به دنبال مدینه فاضله شان بودند.

ولی او خود همان طور که در پیشگفتار کتابش “یگرنگی” نوشته بود، قبل از اینکه ایرانی و یا پیرو مذهب خاصی باشد، به انسان و انسانیت اعتقاد داشت. او با سخنان سنجیده اش می کوشید که شعور انسانی هموطنانش راخطاب قرار دهد.

‘در سال های آخر عمرش در او یک حس سرخوردگی و دل شکستگی می دیدم که چرا هشدارهای تیزبینانه اش آن طور که باید و شاید گوش شنوایی در ایران نمی یافت.’

در سال های آخر عمرش در او یک حس سرخوردگی و دل شکستگی می دیدم که چرا هشدارهای تیزبینانه اش آن طور که باید و شاید گوش شنوایی در ایران نمی یافت. عدم تشخیص سیاسی مردم دل آزرده اش کرده بود.

این بیت از رهی معیری را برای همین بود که ورد زبانش می دیدم:

جلوه ها کردم و نشناخت مرا اهل دلی

منم آن سوسن وحشی که به ویرانه دمید

در خاندان بختیار و ایل بختیاری، با صدها سال قدمت و پیوندی ناگسستنی با تاریخ و سیاست ایران، او به راستی تافته ای جدا بافته و سرشتی ویژه بود؛ از تبار مردانی که هر چند قرن یک بار در عرصه سیاست ظهور می کنند.

این سرشت ویژه بختیار بود که به او این توانایی را داد که با وجود مصائب و تراژدی هایی که در سنین کودکی و نوجوانی تجربه کرده بود (از دست دادن مادر، برادر، خواهر و اعدام پدر به دستور رضا شاه) عالی ترین مدارج تحصیلی را در لبنان و فرانسه طی کند. احاطه و تسلط او به زبان، فرهنگ و تاریخ فرانسه به حدی بود که هرازگاهی از او دعوت می شد که در میزگردهایی که طی آن ادبیات فرانسه مورد بحث قرار می گرفت، شرکت کند.

قدرش را ندانستیم و به هشدارهای تاریخی او بی اعتنا ماندیم و حال باید شاهد حکومتی باشیم که حتی به گفته خودشان، در آن رمال و جن گیر پیدا می شود:

چون نیک نظر کرد پر خویش در آن دید

گفتا زکه نالیم که از ماست که برماست