حزب سکولار دمکرات ایران

Kamb
افزایش مالیات تبعیض آمیز گمرک ها برای بازرگانان ایرانی توسط نوز بلژیکی و همکارانش که ناشی از قرار داد تجارتی یکجانبه جدید و بسود روسیه در 1901 بود آغاز مخالفت سازمان یافته بازرگانان و کسبورزان با پشتیبانی بهبهانی و طباطبائی شد.[1] مخالفت بهبهانی و طباطبایی دو روحانی نیرومند با طرفداران فراوان با دولت برای پشتیبانی از بازرگانان در جهت درخواست آنها برای اخراج نوز بود چون از بازرگانان ایرانی بیشتر مالیات میگرفت و همچنین یک مدیریت منظم و مستحکم در گمرک ها ایجاد کرده بود تا جلوی فرار از دادن مالیات را بگیرد. تلاش هائی که منجر به دادن فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه شد در ابتدا توسط دو گروه پیشرفت که یکی بازرگانان، کسبورزان وپیشوران و دیگری آخوندهای اسلامی همراه آنها بودند. شاه و دربار که حکومت و دولت را در دست داشتند با تنها نیروئی که روبرو بودند و آن میتوانست توانورزی دولت را به مبارزه بطلبد سازمان بندی آخوندهای اسلامی و پا منبری های آنها بودند. هرگاه که فشار مالیاتی بروی بازرگانان و پیشوران افزایش مییافت که بانک داران آخوندها بودند، آنها به رهبری اسلامی برای پشتیبانی روی میاوردند. دو روحانی مشهور انقلاب مشروطیت بهبهانی و طباطبائی برای مبارزه با دولت برای پشتیبانی از کسبورزان اتحادی با یکدیگر تشکیل دادند که آخوندهای دیگری راهم به دور آنها جمع کرد.[2] حکمرانان دولت در استان های کشور چون با هیچ قانونی محدود نمیشدند برای روبرو شدن با هر مشکلی که گروه خاصی برای دولت ایجاد میکرد به زور متوسل میشدند. برای نمونه چوب زدن بازرگانان قند در تهران بعلت افزایش شدید قیمت آن بود. این کردار حکمران تهران به رودر روئی بهبهانی و طباطبائی در پشتیبانی از بازرگانان با دولت و عین الدوله منجر شد. نتیجه این درگیری مهاجرت بهبهانی و طباطبائی و طرفدارانشان به شاه عبدل العظیم بود. و در پی آن عقب نشینی دولت و پذیرش تشکیل عدالت خانه و دیگر درخواست های آنها بود.[3] این اولین جنبش مردمی به رهبری روحانیان در جهت حکومت مشروطه بود.
شورش های مردمی که معمولاً آخوندها برپا میکردند ضرورتاً در جهت منافع مردم نبود. مانند در گیری دو گروه اسلامی در کرمان و شورش های معینی که یک آخوند برای افزایش قدرت خود آنرا برپا میکرد.[4] از طرف دیگر وجود توانائی آخوندها برای برانگیختن مردمان پا منبری در برابر دولت به علت های متفاوت دولتی در مقابل دولت بود که در برابر سیاست های دولت ایستادگی میکرد و یا آنرا غیر قابل اجرا میکرد. مانند ویرانی ساختمان نیمه تمام بانک روس در تهران. در این رابطه ما با توانائی قابل ملاحظه آخوندها روبرو میشویم که هر کدام میتوانستند سرنوشت مدرسه ای ویرانه و گورستانی متروک را تعین کنند. بانک روس برای اینکه این زمین ها را در اختیار بگیرد میباید از یک آخوند آنرا بخرد و به این ترتیب آنرا از حمله توده های پامنبری آخوند ها مصون نگهدارد. در حالیکه طباطبائی از فروختن مدرسه و گورستان متروک خود داری میکند شیخ فضل الله نوری آنرا به قیمت هفتصد و پنجاه تومان به بانک روس میفروشد. لیکن در هر صورت آخوندها و طلبه های طرفداران طباطبائی و مخالف نوری ساختمان نیمه ساخته را ویران میکنند.[5]
مبارزه ای را که کسبورزان به کمک بهبهانی و طباطبائی آغاز کرده بودند در نهایت هدفش محدود کردن توانورزی شاه و وابستگانش در دولت بود. تغییر بنیاد ساختار سیاسی ایران برای پیشرفت کشور تبدیل به یک ضرورت غیر قابل انکار شده بود. پیشتازان اندیشورز این جنبش استبداد پادشاهی و درباریان را ریشه عقب افتادگی ایران درک میکردند. مردم، صنعتگران، بازرگانان و کسبورزان در پی قانونی بودند که محصول دست رنج آنها را از دست برد درباریان، حاکمان دولتی و مالکین و پامنبری های آخوند ها برایشان محفوظ نگه میداشت. گردهمائی بهبهانی و طباطبائی و طرفدارانشان و کسبورزان در مسجد شاه برای محکوم کردن رفتار دولت با بازرگانان و به فلک بستن بازرگانان قند بعلت گران شدن قند توسط اقدام مبارزه جویانه آخوندهای پشتیبان دولت و طرفدارانشان منجر به عقب نشینی و پراکندگی آنها میشود. اینطور به نظر میرسد که شیخ فضل الله نوری و امام جمعه که با دولت و عین الدوله همکاری میکردند میخواستند جنگ نهائی را با دو روحانی پیشتاز مشروطیت یکسره کنند و آماده بودن با آنها وارد جنگ نهائی شوند. لیکن دو روحانی هوشمندانه این زمان را برای رودروئی با دولت و پشتیبانانش مساعد نمیدیدند بهمین علت آنها برای سازمان بندی خود ترجیح دادند از شهر خارج شوند و به شاه عبدل العظیم بروند. اجتماع مخالفان دولت در این مکان فرصتی را فراهم کرد برای تمام کسانیکه بهر علت مشکلی با دولت داشتند تا به آنها بپیوندند. بازرگانان خرج یا دررفت اجتماع کنندگان را تأمین میکردند همچنین کسان دیگری که هیچ علاقه ای به هدف های دو روحانی و پشتیبانانشان نداشتند هم با دادن پول به آنها میخواستند جائی در میان آنها برای خود داشته باشند مانند نخست وزیر پیشین اتابک، ولیعهد شاه و یا شاهزاده ای که آرزوی ولیعهد شدن را داشت. در این میان حتی عین الدوله سعی کرد با دادن بیست هزار تومان به طباطبائی او را از بهبهانی جدا کند لیکن او نپذیرفت.[6] به نظر میرسد جنبش مردمی که شکل گرفته بود و توانورزی دولت و آخوندهای طرفدار آنرا به مبارزه فرا خوانده بود حتی نظر کسانی را جلب کرده بود که با هدف های این جنبش بر ضد دولت موافق نبودند. در این دوران هدف جنبش محدود به مبارزه با دربار و دولت بود و آخوندهائی در پشتیبانی از دولت در برابر جنبش ایستادگی میکردند. لیکن در دوران نوشتن قانون اساسی مترقی مشروطیت آخوندهائی مانند شیخ نوری و همدستانش با آن بشدت مخالفت میکردند و به قوانین عهد عتیق شریعت تأکید میکردند. بعداً در دوران رضاشاه مدرس دشمن درجه یک حکومت مشروطیت بعلت ویژگی های آن شد. اسلامی ها به دشمنی خود با پیام مردمی انقلاب مشروطیت بطور مداوم ادامه دادند تا در نهایت این مبارزه با هدف های مترقی انقلاب مشروطیت در خمینی متبلور و منجر به سرنگونی حکومت مشروطه بعد از هفتاد و دو سال و بر پائی جمهوری اسلامی شد. در حالیکه در دوران انقلاب مشروطه و نوشتن قانون اساسی آخوندهائی بودند که بطور آشکار از انقلاب مشروطیت و قانون اساسی آن دفاع میکردند پس از پادشاهی رضا شاه آخوند های طرفدار دولت شهامت یا تمایل پشتیبانی آشکار را از دولت نداشتند. شاید این بخاطر ان باشد که در دوران پادشاهی مشروطه اسلام سیاسی رشد قابل ملاحظه ای کرده بود و اصلاح طلبان اسلامی تغییرات ضروری در تعقل اسلامی و برای بروز کردن آن اقدامی نکردند و میدان را برای اسلام سیاسی عهد عتیق خالی کردند.
زور آزمائی دو روحانی و پشتیبانانشان با دولت در تهران آغاز شد و در شاه عبدل العظم به اوج خود رسید دولت برای جلوگیری از گسترش این جنبش مردمی ضد دولتی تلاش میکرد با زور و حیله آنها را به تهران باز گرداند و از ادامه گسترش گردهمائی آنها جلوگیری کند. سرانجام رهبران جنبش برای خاتمه دادن به سکونت خود در شاه عبدل العظیم در خواست های خود را برای شاه فرستادند که مهمترین آنها تأسیس عدالت خانه بود که یحیی دولت آبادی آنرا در میان درخواست ها جای داد.[7] آنها چون به دولت و نخست وزیر عین الدوله اعتماد نداشتند درخواست های خود را بوسیله سفیر ترکیه برای شاه فرستادند. شاه در خواست های آنها را بیدرنگ پذیرفت و دو روحانی و پشتیبانانشان با استقبال قابل ملاحظه و با دورشکه های پادشاه به تهران بازگشتند و به دیدن شاه رفتند. در این دوران شور و شوق مبارزه با دولت بیشتر از روی سخنرانی از روی منبرها و توسط آخوندها صورت میگرفت. بستن بازار همواره در پی مخالفت های بهبهانی و طباطبائی انجام میشد و در اصل تعطیل اقتصاد تهران فشار بزرگی بود که دولت را وادار میکرد خواست های جنبش را بپذیرد.[8]
اینطور بنظر میرسد که شاه و عین الدوله باهم بازی پنهانی را اجرا میکردند چون از طرفی شاه به عین الدوله بطور اشکار با نوشتار خود دستور میدهد خواسته های مخالفان را اجرا کند لیکن از طرف دیگر عین الدوله از تأسیس عدالت خانه اجتناب میکند و اجرای این خواست مردم را نابودی توانورزی دولت و شاه تعبیر مینماید. چنانچه شاه جداً علاقمند بود که دستورات او اجرا شود بعد از خود داری عین الدوله برای تأسیس عدالت خانه میتوانست او را برکنار کند. دلیل دیگر برای اینکه شاه در این بازی دست داشت این بود که پشتیبانان تشکیل عدالت خانه در دولت مانند احتشام السلطنه در این زمان و پیش از آن سعدالدوله را اجازه نمیداد عین الدوله به استان های دور دست بفرستد. بهرروی وزارت عدلیه پیش از این وجود داشت لیکن عملاً کاری انجام نمیداد و یا اینکه شکایت هائی را که به دستش میرسید به آنها رسیدگی نمیکرد.[9] نکته دیگری که در ادبیات نیروهای انقلابی در این مرحله برای نخستین بار دیده میشود جمله”زنده باد ملت ایران” و نام “مجلس” به معنی بر پائی مکانی برای گردهمائی نمایندگان مردم است.[10] از طرفی دیگر شاه در دست خط خود برای اجرای عدالت در چندین جا بر پایه قوانین شرع اشاره میکند و” از قوانین مدنی و حق طبیعی شهروندی مردم ایران به دارک “دارائی” با ادبیات نوشتاری کسروی خود سخنی نمیگوید.[11] نکته دیگری که در اینجا جلب توجه میکند این است که در اروپا نتیجه این درگیری بین دولت و مردم به رهبری بهبهانی و طباطبائی تشکیل مجلس و دادگستری اعلان میشود که حتی سفیر ایران در لندن هم آنرا تأئید میکند لیکن در واقع تشکیل دادگستری بیش نبوده است.[12]
واقعیت این مبارزه بین دولت و کسبورزان به رهبری دو روحانی نیک سرشت این بود که مخالفان دولت کوشش میکردند ساختار دولت و حکومت را از بنیان تغییر دهند و طبقه حاکمه قاجار اینرا بخوبی درک میکرد و در برابر آن مقاومت میکرد و تلاش میکرد آنرا با شکست روبرو کند. آنچه کسروی بنام بداندیشگی های عین الدوله مینامد با تشکیل نشست در باغشاه و یا نامه ناصرالملک به طباطبائی[13] با این محتوا که مجلس برای مردم ایران هنوز خیلی زود است که همواره پس از انقلاب مشروطیت طرفداران دیکتاتوری با عبارت “دمکراسی هنوز برای مردم ایران زود است” بیان میکنند یکی است. از طرف دیگر طباطبائی در دو نامه به شاه و عین الدوله ضرورت تشکیل مجلس که در آن شاه و گدا حقوق مساوی داشته باشند سخن میگوید.[14] کوشش بهبهانی و طباطبائی بر آخشیج “ضد” دولت در مسجدهائی که متعلق به آنها بود بعد از بی نتیجه بودن نامه های طباطبائی شدت بیشتری بخود میگیرد آنچنانکه عین الدوله متوسل به حکومت نظامی میشود و رفت و آمد مردم را سه ساعت پس از شب ممنوع میکند. در حالیکه عین الدوله فعالین سیاسی مشروطه طلب را از تهران تبعید میکرد تا نیروی ضد دولتی را ناتوان کند همچنین بوسیله حکومت نظامی در شب با مردم با خشونت رفتار میکرد. حکومت برای دستگیری مخالفان شناخته شده دولت و سرکوب جنبش با نیروی نظامی آماده شده بود. لیکن مخالفان دولت و مشروطه خواهان به مقاومت خود شدت بیشتری میدادند. با گذشت زمان جریان این مبارزه بالا گرفت و کار به اجتماع گسترده بهبهانی و طباطبائی و طرفدارانشان در مسجد آدینه کشید. آمادگی دولت برای سرکوب اجتماع کنندگان در مسجد و زخمی و کشته شدن گروهی از اجتماع کنندگان دو آخوند و طرفدارانشان را وادار کرد تا به قم بروند و از آنجا به مبارزه خود برای مشروطه ادامه دهند.[15]
جایگاه همسایگان ایران در رابطه با انقلاب مشروطیت متفاوت بود. امپراتوری روسیه با تشکیل مجلس در ایران مخالف بود و این را ما میتوانیم از زبان عین الدوله و متحدینش باین ترتیب بشنویم که چون همسایه نیرومند شمالی ما با مجلس در حال مبارزه است، اشاره به انقلاب 1905 روسیه، درست نیست که ما در ایران مشروطه بدهیم. از طرف دیگر ترکیه که در دور اول مبارزه بین جنبش عدالت خواهانه با شاه میانجگری کرده بود و بدین ترتیب دولت را دور زده بود و خواست های کوشندگان را مستقیماً به اطلاع شاه رسانده بود در این دوره مبارزه بخاطر تجاوز به مرزهای ایران از طرف کوشندگان کنار گذاشته شده بود. لیکن انگلیس که دمکراسی و پارلمان برای اولین بار در آن کشور ایجاد شده بود به مبارزه مشروطه خواهان نظر مساعد داشت.همچنین بهبهانی علاقمند بود سفارت انگلیس واسط آنها با شاه شود تا او با دادن مشروطه به مردم ایران و تشکیل مجلس موافقت کند[16]
با آغاز پناهجوئی بازرگانان و صنعتگران به سفارت انگلیس چهره مبارزه برای تشکیل مجلس تغییر کرد. در بیست هفتم تیر ماه 1285 اولین دسته پناهجویان که تعدا آنها پنجاه نفر بود و مخلوطی از بازرگانان و طلبه ها بود به حیاط سفارت رفتند. لیکن بسرعت این تعداد در چهار روز بعد به سیزده هزار نفر رسید که بیشتر از سندیکاهای صنعتگران در خیمه های جداگانه تشکیل میشد و بدنبال آن بازارها بسته شدند. درپی اجتماع چنین نیروی مردمی اولین درخواست آنها از دولت ارائه شد که دوتا از آنها از اهمیت فراگیری برخوردار بود: نخست داشتن امنیت جانی و مالی مردم بود و دومی باز کردن جای تجار و اصناف در کنار روحانیان در عدالتخانه بود. هر دو این در خواست ها در کنار دیگر درخواست ها رد میشود و همچنین استدلال میشود که کشور در امنیت کامل است و چنین سنتی در ایران وجود ندارد که طبقه رعایا در عدالتخانه شرکت داشته باشند. در اینجا شکافی بین طبقه حاکمه قاجار ایجاد میشود. آز انجا که پیش از این عین الدوله سعی کرده بود ولیعهد را تغییر دهد کینه او را محمدعلیمیرزا بدل گرفته بود باین علت او روحانیان تبریز را وادار میکند که به شاه و قم تلگراف پشتیبانی بفرستند و خود نیز اینکار را میکند. در همین حال درخواست دوّم پناهجویان که از اولی شدید تر بود اعلان میشود که مهمترین آن تشکیل مجلس و دومی برکناری شاهزاده عین الدوله است. گنجاندن درخواست مجلس شورای ملی از شاه را به صنیع الدوله نسبت میدهند که از ضرورت قانون اساسی برای پیشرفت متجددانه ایران درک عمیقتری داشت.[17] با افزایش تلگراف ها از شهر های دیگر به تهران و پخش شدن خبر جریان این مبارزه بین پناهجویان سفارت و دولت سرانجام عین الدوله از کار برکنار میشود و شاه فرمان مشروطیت را میدهد. [18]
در اینجا قابل ملاحظه است که کسروی نزدیک شدن بهبهانی برای نوشتن نامه به سفارت انگلیس و در خواست کمک از آنرا که سفیر انگلیس رسماً رد کرد هر چند عملاً با پذیرفتن پناهجویان به سفارت بر آن عمل کرد توضیح میدهد تا بهبهانی را غیر مستقیم از انگ انگلیسی خوردن تبرئه کند. کسروی استدلال مینماید که هدف بهبهانی تنها این بود که سفیر انگلیس بین او و شاه میانداری کند و پیام های او را به شاه برساند همانطور که پیش از این در جریان نشست در شاه عبدل العظیم سفیر ترکیه اینکار را کرده بود و بدین ترتیب کسروی میخواهد بگوید که رابطه ویژه ای بین سفارت انگلیس و بهبهانی وجود نداشت. همچنین او میگوید که پناهجوئی به سفارت انگلیس فکر بهبهانی و طباطبائی نبوده است و آنها را از دادن این فکر تبرئه مینماید. از جهت دیگر کسروی میگوید که “این اندیشه از عده ای خامان” در ابتدا سرزد و بعداً بالا گرفت و تصور او این است که در هر صورت با کوشش بهبهانی و طباطبائی مشروطه به نتیجه میرسید و تنها گروهی میخواستند که نام این دو نفر را کنار بزنند. در جای دیگر اجتماع پناهجویان به سفارت را نتیجه حکومت خودکامه بیان مینماید نه همکاری سفارت انگلیس برای پیروزی مشروطه طلب ها. در اینجا بخوبی آشکار است که روحیه ملیگرائی کسروی آسیب دیده است و بهر سوئی میزند تا سفارت انگلیس را در به نتیجه رسیدن فرمان مشروطیت بی نقش کند. لیکن کسروی همچپنین اشاره مینماید که در این دوران ترکیه با ایران اختلاف مرزی داشت و نیروهای نظامیش در خاک ایران بودند و روسیه بطور کلی با حکومت مشروطه در ایران مخالف بود و همانطور که عین الدوله پیش از این گفته بود ما نمیتوانیم مشروطه بدهیم در حالیکه همسایه نیرومند ما روسیه با آن در کشور خود در حال جنگ است. موضع مثبت انگلیس که قرن ها بود حکومت پارلمانی داشت درباره حکومت مشروطه ایران شگفت آورنیست همانطور که مخالفت روسیه که همواره استبدادی بوده است چنین است و چه بسا که عین الدوله در مخالفنش با مجلس از پشتیبانی روسیه برخوردار بوده است. این گفتارهای کسروی میتواند ریشه اش در فضای ذهنی بشدت ضد انگلسی دهه 1320 و پیش از و پس از آن باشد. نیروی نظامی از رفتن مردم به سفارت انگلیس جلوگیری نمیکند. شاید دولت تصور میکرد متکی شدن مشروطه خواهان به سفارت انگلیس باعث بدنامی آنها میشود و بهمین علت اجازه میدهد تا آنها به سفارت بروند و گور خود را در افکار همگانی بکنند. لیکن به هرروی در پایان نشان داده شد که ارزیابی دولت درست نبوده است. همچنین دررفت پناهجویان به سفارت را بازرگانان و پیشوران پرداخت میکردند و حاجی محمد تقی مدیریت آنرا بعهده داشت. جریان پناهجوئی به سفارت برای نخستین بار نقش صنعتگران ایران را بطور مستقل از روحانیت نشان میدهد و همچنین در خواست جایگاه آنها در دادگستری نشانه اراده صنعتگران برای نقش داشتن در سرنوشت سیاسی و اقتصادی کشور است.[19]
با گسترش دو مرکز ضد دولتی یکی در قم و دیگری در سفارت انگلیس که تعداد پناهجویان به تخمین به چهارده هزار نفر رسیده بود شاه فرمان مشروطیت را در سیزدهم مرداد 1285 خورشیدی با ادبیات ویژه متکلف درباری آن زمان منتشر مینماید. بر پایه این فرمان “مجلس شورای ملی” تشکیل خواهد شد ” از منتخبین شاهزاده ها و علماء و قاجاریه و اعیان و اشراف و ملاکین و تجار و اصناف با انتخاب طبقات مرقومه در دالخلافه طهران” وظیفه این مجلس ارائه توصیه به دولت است برای اصلاحاتی که دولت قصد انجام آنرا دارد و باید شاه با آنها موافقت کند. منتخبینی مامور میشوند تا نظام نامه نمایندگان انتخابی این مجلس از میان مردم را بنویسند که باید به تائید شاه میرسید. وظیفه دیگر این مجلس اجراء شرع مقدس است. همچنین قرار میشود که این فرمان به اطلاع مردم شهر تهران برسد که تماماً در باره ترقی و پیشرفت ایران است و بهمین علت از مردم انتظار میرود تا برای دوام بی زوال حکومت دعا گو باشند. بهر حال این فرمان بعلت گنگ و مبهم بودن و نام نبردن از توده (ملت) مورد قبول کوشندگان پادشاهی مشروطه قرار نمیگیرد و اعلامیه های آن از دیوارها کنده میشود. سه روز بعد نشستی بین کوشندگان برای مجلس شورای ملی و مشیری تشکیل میشود که نتیجه آن فرمان دیگری است در تکمیل فرمان پیشین. در فرمان دوّم هرچند که کلمه ملت ایران در آن دوبار آمده بود لیکن تاکید بر اجرای دست خط پیشین و عبارت مجالس شورای اسلامی در آن نمایان میشود و تأکید بر نظام نامه منطبق بر شرع اسلام در آن دوباره ذکر میشود. بررسی این دو فرمان آشکار مینماید که در هر دو فرمان به اختیارات مطلق شاه تأکید میشود و همچنین مطابقت کردار مجلس با شرع اسلام جای خود را در هر دو فرمان دارد. طبقه حاکمه درباری و روحانیت اسلامی در این فرمان مشروطیت حکومت شاه مکانی ویژه برای خود در نظر گرفته اند و تمام کوشش خود را کرده اند که مجلس شورای ملی پذیرشوارگی خود را از مردم ایران نگیرد بلکه از اسلام سیاسی و دربار بگیرد. بهرروی تشکیل مجلس و انتخابی بودن نمایندگان مردم در آن گوهر آمیخته ای از توانورزی سنتی پادشاهی و اسلامی را دگرگون و متزلزل کرده بود و این برای دربار و اسلامی های متحد آن مانند شیخ نوری بخوبی آشکار بود.[20]
مقاومت دربار و متحدین اسلامی آن در برابر تشکیل مجلس شورای ملی در هر مرحله ای خود را نشان میداد که آخرین بار آن برای توشیه نظام نامه مجلس بود که شاه از گذاشتن دستینه “امضأ” بر آن خوداری میکرد لیکن در نتیجه ادامه فشار مردمی شاه سرانجام در هفدهم شهریور دستینه خود را بر نظام نامه مجلس شورای ملی گذاشت. فرمان مشروطیت که قرار بود به دیوارهای شهر چسبانده شود نشد و تشکیل مجلس عملاً اجرا نمیشد و خارج از پایتخت مردم ایران از انتشار قانون مشروطیت اطلاعی نداشتند.[21] اینطور بنظر میرسد که طبقه حاکمه با نشان دادن نرمش در برابر جنبش مردمی از نابودی خود جلوگیری میکرد لیکن هرگز از مبارزه برای شکست دادن نیروی سیاسی جدیدی که اراده کرده بود توانورزی شاه و دربار و پشتیبانان اسلامی آنها را محدود کند باز نمی ایستاد. تشکیل عملی مجلس شورای ملی کار بزرگی بود که احتیاج فراوانی به یک مدیریت متعهد داشت لیکن طبقه حاکمه که مسئول این کار شده بود اعتقاد جدی به تشکیل آن نداشت. برای تشکیل و آغاز بکار مجلس شورای ملی قانون گذار که شاه و رهبری اسلام سیاسی هم نمیتوانستند قوانین آنرا بشکند و میباید زیر ان میبودند مبارزه بیشتری از سوی مشروطه خواهان ضروری بود مبارزه ایکه در تاریخ معاصر ایران ناکامی های آن بیشتر از پیروزی های آن بوده است.[22]
در پی گوشندگی پایدارانه تبریزی های آذربایجان سر انجام بر پایه نظام نامه ای که نوشته شده بود مجلس شورای ملی با نمایندگان تهران که تعداد آنها شصت نفر بود تشکیل میشود. قابل ذکر است که نظام نامه مجلس نمایندگان مردم تهران را بر پایه طبقه اجتماعی آنها سهمیه بندی کرده بود بدین ترتیب: شاهزادگان و قاجاریان- علماء و طلبه ها- اعیانها، بازرگانان- زمینداران و کشاورزان،- و پیشه وران. نمایندگان این طبقه ها میباید توسط آنها انتخاب میشدند. لیکن تقسیم بندی تعداد این طبقه های اجتماعی از شصت نماینده بیشتر بسود پیشه وران و بازرگانان بود. درباریان که بیشتر از ایل قاجار بودند و مجتهدین شیعه و ملا ها هر کدام چهار نماینده، ثروتمندان و بازرگانان- زمینداران و کشاورزان هرکدام ده نماینده و پیشه وران یا صنعتگران سی و دو نماینده داشتند.[23] در حالیکه براحتی میتوان دید که درباریان و رهبری دینی شیعه ملاکین و زمینداران بزرگ بودند و کشاورزان بطور کلی رعیت بودند و رابطه زمینداران درباری و آخوند با رعیت ها یا کشاورز تولید کننده رابطه ای ارباب و رعیتی بود و از کمترین و یا ناچیزترین حقوق شهروندی برخوردار بودند. و بطور کلی میتوان گفت که منظور از کشاورز همان مالکین درباری و آخوندها بودند و رعیت ها یا کارگران کشاورزی نماینده ای از میان خود برای مجلس انتخاب نکردند. از جهتی این نمیتواند شگفت آور باشد چون جنبش سیاسی مشروطیت یک جنبش سیاسی روشنفکران مترقی ملی، پیشوران صنعتگر و بازرگانان شهری بودند که توانسته بودند بخشی از رهبری اسلام شیعه را به پشتیبانی از خود جلب کند. این مبارزه ای سیاسی بود برای سهیم شدن طبقه گرداننده اقتصاد، کشاورزی و صنایع در قدرت سیاسی در کنار دربار و رهبری شیعه. ماهیت انقلاب مشروطیت محدود کردن قدرت دیکتاتوری شاه و دربار و باز کردن سپهر سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران بروی بخش های تولید کننده و صنعتگر کشور و مردم بود. چون برای مردم پیشه ور یا صنعتگر و کسبورز شدن امکان پذیر بود تا درباری و زمیندار شدن که سپهر سنتی ویژه اقتصادی برای دربار و ملاها بود.
بررسی نام های انتخاب شدگان از تهران برای مجلس وابستگی طبقاتی و درباری آنها را بیشتر آشکار مینماید. هشت نماینده از دربار و رهبری شیعه مستقیماً به این دو طبقه وابسته هستند. از ده نماینده بازرگانان یا کسبورزان شش نفر آنها لقب حاجی دارند که ارتباط تنگا تنگ آنها را با مجتهدین نشان میدهد، دونفر لقب دوله و یک نفر لقب درباری ملک و یک نفر لقب میرزا را دارد. بدین ترتیب ما مشاهده میکنیم که این گروه بین دربار و مجتهدین تقسیم شده اند. ده نماینده طبقه ثروتمندان، زمینداران و کشاورزان را بطورکلی درباری ها تشکیل میدهند با لقب های دوله، سلطنه، ملک و غیره ویک نفر سیدالحکما است. سی و دو نماینده پیشه وران پسوندهای نامشان صنعتگری و کسبورزیشان را معین مینماید مانند کتابفروش، خیاط باشی، سقط فروش و غیره.[24] این ترکیب نمایندگان تهران در نخستین مجلس تغییر ساختار طبقه حاکمه جدید را نشان میدهد که در دوران وجود حکومت مشروطه بارها ماهیت آن تغییر مینماید. در چهاردهم مهر 1285 اولین نشست نمایندگان مجلس شورای ملی نخست در کاخ گلستان با جشن مراسم گشایش و شرکت شاه، وزیران و نمایندگان کشورهای دیگر تشکیل میشود و سپس نشست آن در دبیرستان نظام ادامه پیدا میکند. و بعداً به خانه “کوشک” همیشگی مردم کاخ بهارستان منتقل میشود. کسروی بخاطر حضور دوله هائی که هیچ نقشی در به نتیجه رسیدن فرمان مشروطیت نداشتند و همچنین منتخبین عامی پیشوران مانند باقر بقال و حاجی علی اکبر پلوپز از منتخبین نخستین مجلس اظهار یأس مینماید در همین حال او چنین میگوید “همچون ناصرالملک نمیگویم مشروطه برای ایران زود بود. ایران اگر در زیر فشار خودکامگی ماندی مشروطه برای آن همیشه زود بودی. میگویم جنبش خام میبود.” لیکن نام حاجی محمد تقی شاهرودی را در میان منتخبین بازرگانان میبینیم که سررشته دار دررفت “خرج” پناهجویان به سفارت انگلیس بود. آنچه اهمیت تشکیل مجلس را نشان میدهد وجود مکان جدیدی برای قانون گذاری است درحالیکه مخفیانه و پشت درهای بست نیست و همچنین به مردم پاسخگو و قابل انتقاد است. انتقاد بنیادی کسروی از نمایندگان انتخاب شده برای تهران از این رو است که آنها از میان برگزیدگان سیاسی نبودند و برگزیدگان حکومت پیشین در میان آنها حضور داشتند. [25]
ترکیب نخستین منتخبین مجلس شگفت آور نیست چون سیستم سیاسی پیشین ویران نشده بود بنابراین برگزیدگان سیاسی، اقتصادی و اسلامی حکومت پیشین در سپهر سیاسی جدید بفزونی حضور داشتند. بیشترین اهمیت تشکیل مجلس انتقال روش تصمیم گیری سیاسی و اقتصادی از گروه کوچکی پشت درهای بسته به سپهر سیاسی مردمی با شرکت مردم بخش های گوناگون کشور بود. قرار گرفتن کسبورزان بخش صنعتی و فراهم کنندگان خدمات پولی و کالا در مجلس تولد نیروی سیاسی جدیدی است که پیش از این بطور گروهی در سپهر سیاسی ایران وجود نداشت این همان نیروئی است که تا دادن فرمان مشروطیت پول لازم را برای پیشبرد نخستین بخش جنبش مشروطیت همواره فراهم کرده بود. حتی برای طبقه های با نفوذ مالکین زمین و بازرگانان ثروتمند هم مجلس شورای ملی توانائی سیاسی گروهی را برای آنها فراهم مینماید که پیش از این وجود نداشت. در مجموع این گروههای اجتماعی میتوانستند با استفاده از این توانائی سیاسی از منافع گروهی و طبقاتی خود در مقابل متجاوزان درباری و یا طلبه های غارت کننده داراک آنها دفاع کنند. با تشکیل مجلس سپهر سیاسی ایران آغاز به تغییر کرد و کادرهای سیاسی این تغییر در دوران سال های بعد تربیت شدند که سرانجام در دوران پهلوی اول ایران نوین را ساختند.
انقلاب مشروطیت توانائی سیاسی حکومت دمکراسی را برای تمام طبقه های مردم ایران به ارمغان آورد لیکن تجدد و ترقی ایران در گرو رهبری کسبورزان و صنعتگران یا طبقه مبتکر و تولید کننده بود. ساختار سیاسی استبدادی سنتی ایران دوران قاجار پیش از انقلاب مشروطیت از اتحاد دربار و رهبری شیعه تشکیل شده بود که ناتوانی قابل ملاحظه ای در برابر کشورهای پیشرفته صنعتی اروپا بویژه انگلیس و روسیه از خود نشان داده بود. ناتوانی بزرگ ایران در برابر انگلیس و روسیه با ساختار سیاسی که پیش از جنبش مشروطیت داشت، کسبورزان و بازرگانان را بر آن داشت تا با همکاری بخشی از رهبری شیعه که خود بشدت برای بقای خود احساس خطر میکرد و بیمناک بود که به سرنوشت دنیای اسلامی شمال شرقی ایران تاجیکستان، قیرقیزستان، ترکمنستان و بدتر از آن قفقاز و داغستان دچار شود، ساختار سیاسی برای پیشرفت صنعتی را دنبال کند که اروپائی ها انجام داده بودند. از این رو شگفت انگیز نیست که قانون اساسی ایران از روی قانون اساسی بلژیک ترجمه شده باشد. لیکن شکستن قالب سیاسی دیکتاتوری دربار واسلام سیاسی شیعه در آنزمان یک پرسش بزرگ بود و پس از هفتاد و دو سال با شکست منجر شد. دمکراسی و آزادی در قرن بیستم هر چند که مادر پیشرفت صنعتی بود لیکن هنوز پدیده ای تثبیت شده در میان ملت های جهان نبودند. حکومت های دیکتاتوری و دشمن آزادی برای توانائی که صنایع پیشرفته به آنها میداد خود را تغییر میدادند و هماهنگی های ویژه ای با نوآوری ها مینمودند. پیروزی جنبش مشروطیت پیروزی رهبری سیاسی کسبورزان و صنعتگران در اتحادی با روشنفکران سکولار دمکرات را بهمراه نیاورد. آنطور که خواهیم دید اسلام سیاسی رهبری دشمنی با دمکراسی و آزادی را در دست گرفت که بشدت در برابر قانون اساسی سکولار دمکرات و مترقی حکومت مشروطه مقاومت کرد و هر چند در این دوران شکست خورد لیکن به زندگی زیر زمینی خود ادامه داد تا سرانجام با همکاری دیگر دشمنان دمکراسی و آزادی حکومت مشروطه را شکست داد.
www.iranpolitics.org info@iranpolitics.org

[1] کسروی، تاریخ، ص48
[2] همان، ص 49
[3] همان، ص 58
[4] همان، ص 52
[5] همان، ص 54
[6] همان، ص 64
[7] ارجمند، عمامه بجای تاج، ص 37.
[8] کسروی، ص 70
[9] همان، ص 72
[10] همان،ص 74 و 82
[11] همان، ص 71
[12] همان، ص 75
[13]همان، ص 76 و ص 79 و 90
[14] همان، ص 86
[15] همان، ص 103
[16] همان، ص 109.
[17] عمامه بجای تاج، سعید امیر ارجمند، ص 37.
[18] کسروی، ص 113.
[19] همان، ص109 و 110
[20] همان، ص 121، 122
[21] همان، ص 125
[22] همان، ص123
[23] همان، ص 167
[24] همان، ص 168
[25] همان، ص 169

2014/28/07