حزب سکولار دمکرات ایران

حm_sahar-2ساسیت و همدلی نسبت به مردمی که در فلسطین مورد ظلم واقع می‌شوند و اعتراض به خشونت و ارعاب و سیاست توسعه طلبانه حکومت اسرائیل کار درست و مشروع و انسانی است. چنین حساسیت و همدلی موقعی می‌تواند به جا، مؤثر و ارزشمند باشد که آدمی (در هرگوشه جهان و پیرو هرگونه مذهب و مسلکی که هست) آنرا از دیدگاه بشر دوستانه و حق طلبانه و انسان گرایانه ابراز کند.

موضوع اختلاف میان اعراب و اسرائیل عمری هفتاد هشتاد ساله دارد و موضوع امروز و دیروز نیست و به هرحال مشکلی ست بسیار غامض و پیچیده و برای درک آن می‌باید حد اقل تاریخ صدسال اخیر و به ویژه مسائل پس از جنگ جهانی دوم و جنگ‌های میان دول اعراب و دولت جدید التأسیس اسرائیل را شناخت و با آن آشنایی داشت.

جنگ‌های نخستین عرب و اسرائیل جنبه سرزمینی و ملی داشت. مصر که بیش از دیگر اعراب در این جنگ درگیر بود به نام ملت عرب به مقابله با اسرائیل برمی خاست.

دولت‌های سوریه و عراق هم کمابیش به ویژه پس از تسلط بعثیثم که تکیه بر‌نژاد و قوم عرب داشت در سوریه و عراق نگاه ملی گرایانه و عربیستی به معارضه میان اعراب و فلسطینیان داشتند.

در خود فلسطین هم نخستین سازماندهندگان مقاومت و مبارزه بر ضد اسرائیل کسانی بودند که بیش داز همه به عرق عربی یا ملت گرایی عرب فلسطینی متکی بودند و نگاه عرفی و غیر دینی به نزاع میان دولت اسرائیل ومردم آواره یا زیر سلطهء فلسطین داشتند. سازمان الفتح برجسته‌ترین و بزرگ‌ترین نماینده مقاومت فلسطینی‌ها بود.

گروه‌های دیگر هم بیشتر زیر نفوذ مارکسیسم یا سوسالیسم نوع روسی بودند (و همچون سازمان الفتح) واز حمایت فکری یا مالی و سیاسی لیبی یا الجزیره تازه استقلال یافته یا سوریه یا عراق بعثی بهرمند می شدند . این کشور ها نیز خود ، کما بیش در زمره غیر متعهد‌ها و زیر چتر حمایت سیاسی و اقتصادی روسیه شوروی بودند.

به هرحال اگرچه اسرائیلیان، یهودی و اعراب، مسلمان بودند و این نکته بر همگان آشکار بود با اینهمه هرگز هیچ یک از گروه‌های درگیر در خاورمیانه این پیکار خونین و خطیر را، که قربانیان آن مردم فلسطین بودند، پیکار میان اسلام و یهود نمی‌دانست.

لا اقل دروجه غالب نزاع میان دولت اسرائیل و اعراب فلسطینی جنبه دینی نداشت. این پدیده پس از رشد اسلامیسم سیاسی اوج گرفت و با کمال تأسف ایرانی‌ها در صبغه دینی دادن به این نزاع بیش از دیگران کوشیدند.

با ظهور خمینیسم در ایران اتفاقات ویرانگر بزرگی افتاد. نخست در کشور خودمان ایران خمینی‌گری با ایرانیت و با ملیت ایرانی مخالف بود. او اعتقاد به تاریخ ایران و و اصولا به ایرانگرایی نداشت. او یک اسلامیست جهان وطن بود ونزد وی ایران یک تخته پرشی محسوب می‌شد برای آنچه که او اسلام عزیز می‌نامید و آرزوی صدور انقلاب برای او آرزوی قدرت یافتن «اسلام عزیز» بود. از نظر اسلام عزیز خمینی جنگ اسرائیل با اعراب جنگ یهودیت بود با اسلام.

این طرز نگاه و این دیدگاه، ایرانیان را ناخواسته درگیر با یک مسئلهء بزرگ جهانی به نام نزاع عرب و اسرائیل کرد،روز قدس ساختند و بیش از سه دهه گوش فلک را از شعار ها و نعره های ضد یهود و ضد اسرائیل کر کردند ، حال آنکه کشور ما ایران هرگز نه به لحاظ سیاسی نه به لحاظ مرزی و ارضی برای درگیر شدن در اختلاف میان اعراب و اسرائیل توجیهی داشت و نه به لحاظ تاریخی .

تنها یک ایدئولوژی نوساخته انقلابی به نام انقلاب اسلامی در ایران کشور ما را درگیر این ماجرا کرد و سرنوشت ایرانیان را به اختلاف چندین دهه ای عرب‌ها و اسرائیلی‌ها پیوند زد. این یک خیانت بزرگ به ملت ایران بود که کشور ما تا امروز بهای گزافی بابت آن پرداخته و کار بدبختی ملت ما را بدانجا کشانده که حتی بیم نابودی و فروپاشی ایران طی این سال‌ها بر اذهان ایرانیان مستولی شده است.

من نمی‌گویم که نباید از فلسطینی‌های مظلوم دفاع کرد. مسلما دفاع از انسان‌های مظلوم و اعتراض به ظلم یک امر اخلاقی و انسانی ست. اما این امر مربوط می‌شود به وجدانیات تک تک انسان‌ها.

موضوع جنگ میان همسایگان نمی‌تواند تنها به دلیل ایدئولوژیک تبدیل به یک امر ملی شود و موجودیت کشور و ملت را به خطر بیندازد.

درست است که اکثریت ایرانیان مسلمانند و ازین طریق نوعی همدلی دینی هم با مردم فلسطین دارند. اما این مسلمانی برای آنکه سرنوشت سیاسی یک کشور را به مخاطره بیندازد و ملت را وارد درگیری و نزاع بزرگ و بنیان کنی سازد که به لحاظ سیاسی و تاریخی به او ارتباطی ندارد دلیلی کافی و موجه نیست !

وقتی بیشتر کشورهای عربی که هم مسلمانند و هم عرب اند و هم دعوی‌های ارضی و سرزمینی در برابر اسرائلیان دارند، در این هفتاد سال هرکدام به دنیال منافع خودشان بوده‌اند و بسیاری از آنان دست نشاندگان مستقیم و غیر مستقیم غربی‌ها بوده‌اند و همواره از سیاست‌های دیکته شده استعماری آنان پیروی کرده‌اند، چرا می‌باید ما ایرانی‌ها که نه عربیم و نه با اسرائیل هم مرزیم و نه با او اختلاف ارضی داریم ، کاسه‌های داغ‌تر از آش بشویم و از زبان نمایندگان سیاسی کشورمان عربده بکشیم که: «اسراییل باید محو بشود؟» چرا؟

ما به عنوان فرد انسانی می‌توانیم اعتراض به حکومت خشونت گرای اسرائیل داشته باشیم مثل فرد فرد مردم همه دنیا.

حتی در خود اسراییل یهودیانی هستند که بیش از بسیاری عرب‌ها به خشونت و ظلم و خانه سازی‌های زورکی و کلنیزاسیون زمین‌های فلسطینیان اعتراض دارند.

ما هم می‌توانیم به عنوان انسانی که از حق انسان فلسطینی دفاع می‌کند نسبت به ظلم‌هایی که بر آن‌ها می‌رود اعتراض کنیم. نه بیشتر!

ما نمی‌توانیم کاتولیک‌تر از پاپ بشویم و به خصوص نمی‌توانیم منافع عالی و تاریخی و ملی کشورمان و آینده نسل‌هایی که قرار است در ایران به دنیا بیایند و در این کشور زندگی کنند را بازیچه اعتقادات ایدئولوژیک و دینی خود کنیم.

ما نمی‌توانیم به نام اسلامیت و زیر پرچم اسلام شمشیر یهودی ستیزانه برداریم.

این کار یک خیانت است. اول به ایران و منافع عالی کشورمان. دوم به انسانیت !

زیرا به یک پدیده تاریخی یعنی جنگ میان کشور‌ها جنبه دینی داده‌ایم و قاتل و مقتول یا ظالم و مظلوم را به کافر و مؤمن تبدیل کرده‌ایم .

نزاع دینی ساخته‌ایم و نزاع دینی به هیچ وجه برتر از نزاع نژادی فاشیست‌ها و نازی‌ها نیست و بر آن‌ها فضیلنتی ندارد.

این را برای آن دسته از ایرانیانی می‌گویم که این روز‌ها در اثر اوج گرفتن شعله جنگ در نوار غزه و میان ارتش اسرائیل و فلسطینی‌ها ، رگ غیرت دینیشان به جوش آمده و شور حسینی به آن‌ها دست داده است .

می‌خواهم به آن‌ها بگویم که یادتان باشد چنانچه جنگ میان اعراب و دولت اسرائیل را تبدیل به جنگ اسلام و یهود کنید مطمئن باشید که نخواهید توانست خود را (به عنوان مسلمان) در موقعیت مظلوم قرار دهید و نخواهید توانست از مظلومیت فلسطینی ها هم دفاع کنید.

آنها که به واسطهء عواطف بدوی ضد یهودیگری دچار آنچنان هذیان گویی‌هایی می‌شوند که دست راستشان را بالا می‌آورند و برای هیتلر آرزوی رستگاری می‌کنند ، باید بدانند که دینی کردن این نزاع کاری شوم است و بازنده‌اش‌‌ همان «اسلام» یا در حقیقت ، همان «اسلامیسمی» خواهد بود که مدعی آنند وبا اتکا به تعصب دینی رگ گردنشان را به حجت قوی می کنند.

چرا؟

زیرا اسلامیسم سیاسی مشروعیت و توجیهات نظری‌اش را از صدر اسلام می‌گیرد و ریشه این تنازع میان یهود و مسلمان را در دوران پیغمبر اسلام در مکه و به ویژه در مدینه مرتبط می‌داند.

اسلام گرا‌ها باید بدانند که اسلام آنان ریشه در یهودیت دارد و حتی کتاب آسمانی و آن «قانون اساسی» (قرآن)شان که قصد دارند روزی به هر قیمت آنرا به جهانیان تحمیل کنند یک گزارش عربی از اسطوره‌ها و بنیاد‌های کتاب مقدس (تورات) است.

آن‌ها ازین بابت تا ابد مدیون یهودیت‌اند.

«یا بنی اسرائل الذی اذکرو نعمتی… الی آخر » و صد‌ها آیات دیگر که از قوم اسرائیل و از افسانه‌ها و اسطوره‌های دینی آن‌ها می‌گوید شاهد این سخن‌اند.

از این گذشته هرگز با تکیه بر تاریخ صدر اسلام نمی‌توان از مظلومیت مسلمانان در برابر یهودیان دفاع کرد.

اسلام گرا‌ها باید بدانند که پایه و بنای اسلام بر جنگ‌هایی ست که محمد و پیروان او بر ضد یهودیان مکه و مدینه پیش برده و رونق یافتن «دولت شهر»کوچک مدینه که مبداء جنگ‌ها و تهاجمات توسعه طلبانه بعدی اعراب شد، ناشی از قتل عام یهودیان (بنی قریظه) و غارت اموال آنان بوده است.

بنا بر این یادتان باشد که اگر به نام اسلام از یهود مطالبه حق دارید، این مطالبۀ شما چندان برحق نیست و با پنهان شدن پشت کفر و دین قابل پیگیری و حصول نخواهد بود.

اگر به تاریخ شکل گیری اسلام در طی بیست و سه سال نخستین آن توجه کنیم می‌بینیم که مظلومت نه به مسلمانان بلکه به اقوامی برمی گردد که قرن‌ها در مکه و مدینه زیسته بودند و پیر و جوان قتل عام شدند تنها به این گناه که پیروان دین کهن یهود بودند و ثروتمند بودند و حاضر نبودند جای یهوه را با اللهی عوض کنند که به تازگی از میان بت های خانۀ کعبه سربرآورده بود و مدعیان جدید اسلام به آن‌ها تحمیل می‌کردند .

پس به لحاظ ایدئولوژیک و به نام دین، اسلام گرا‌ها ی سیاسی امروز مجاز به مظلومیت فروشی در برایر یهودیان نیستند.

این سخنان را برای آن گفتم که با حقایق تاریخی و بشری به چشم انسانیت روبرو شویم و با پرچم دعوی‌های برتری طلبی دینی یا انحصار حق وباطل و امثال این‌ها در مسایل دردناک تاریخ معاصر اظهار نظر نکنیم.

دفاع از مردم بی‌دفاع حق انسانی همگان ست نه حق دینی.

زیرا وقتی پای دین در میان آمد فاتحه عدالت و فاتحه بی‌طرفی در داوری امور خو انده شده است.

من هم مثل خیلی از شماها از ستمی که بر مردم عرب فلسطینی می‌رود رنج می‌برم اما نمی‌پذیرم که می‌باید آنرا به حساب بدی یهودیت یا خوبی اسلام گذاشت و به ویژه نمی‌پذیرم که منافع عالی ملت ایران و نسل‌های آتی را فدای تعصبات و قشریت کسانی کنیم که دینشان را بر‌تر از وطن و ملتشان می‌نشانند (مثل خمینی و پیروانش) و البته منظور از دین هم نزد آنان قدرت سیاسی و دست یافتن به سروری و تسلط بر دیگران است (دین سیاسی) .

داستان کفر و دین را وارد این گونه حقایق و وقایع دردناک معاصر نکنیم.